معشوقه دشمن
P³⁵
:باید چهار نفر حداقل باشید.دو تا تیم میخوایم
+نمیشه یک به یک بریم؟
:نه منتظر بمونید اگه کسی خواست بیاد
مسئول بازی لیزر تگ این ها رو گفت.
+همینجا بشینیم ببینیم کسی نمیاد
الان وقت عالی ای بود.قشنگ فرصت رو گذاشته بود کف دست مامورا.تا دیدن دنبال دو نفر اند رفتند
؟:شما برای لیزر تگ اینجا یید؟
؛درسته
!:ما میخوایم بازی کنسم و تعدادمون کافی نیست.اگه منتظر کسی نیستید بیاین با هم بریم
+اوکی پس بریم
هیونا دست یون‌وو رو گرفت و به اتاق پوشیدن جلیقه ها رفتن.
هیونا و یون‌وو تیم دزدا بودن و مامورا هم تیم پلیسا.
(یه توضیح برا کسایی که نمیدونن لیزر تگ چجوریه.دو تا تیم یا گاهی بیشتر باید باشن با هر تعدادی.توی هر تیم به همه جلیقه ای داده میشه که این جلیقه ها رنگشون مشخص میکنه تیم دزد اند یا پلیس.البته بازی دزد و پلیس نمیضه گفت فقط اسم تیم هاست و توی جلیقه ها حس گر هایی هست.به هر نفر یه تفنگ داده میشه که تیر لیزری داری و اگه به جلیقه تیم مقابل اون لیزر بخوره،اوندفرد تیر میخوره.)
..
دقیقا بر عکس بود.پلیسا دزد شده بودن و دزدا،پلیس.
جالب بودن اما هیچ کدوم خبر نداشتند.در حالی که جلیقه هاشونو میپوشیدن مامورا دیدن وقت خوبیه برای جمع اطلاعات.
!: فضولی نباشه ولی شما نامزدین؟
+نامزد؟این؟مگه قهدی پسر اومده
؛عه بیشعور.نه اقا من حاضر نیستم حتی با این برم تو رابطه
؟:ولی خیلی صمیمی به نظر میاین
+از بچگی دوست بودیم و تقریباً میشه گفت با هم بزرگ شدیم
!:اوح.مثل اینکه صدامون میزنن
هر تفنگ سی تا خشاب داشت که هر سی خشاب توشون ده تا تیر بود.جمعا هر تفنگ سی صد تا گلوگه داشت و بیست تا جون.
وارد اتاق بازی شدن.همه جا تاریک بود و با هالوژن های بنفش و ابی که خیلی کم بودن و به نقاشی هایی با رنگ شبرنگ بر خورد میکردند روشن میشد.
تیم دزدا یک طرف اتاق و تیم ولیسا یک طرف دیگه.
با گفتن شماره سه پشت بلندگو از اتاق فرمان و پخش شدن اهنگ بی کلام و هیجانی ای،بازی شروع شد.پشت مانع ها پناه گرفتند.جیکشون در نمیومد بر عکس تیم رقیب که صدای پچ پچ هاشون،جاشونو لو میداد.
!:هوی باید چیکار کنیم؟
؟:جدا شیم؟
!:نمیدونم
یون‌وو و هیونا با علامت باهم حرف میزدن.حمله کردن.هیونا سه تا از جوناش رو از دست داد اما یون‌وو هیچی تسر نخورد و برعکس کلی تیر زد.هیونا پنج تا از جون های یکیشون رو گرفت و یون‌وو یازده تا جون از اون یکی
...
خلاصه بازی پیش میرفت و اخرش تیم دزدا یعنی هیونا و یون‌وو یا اختلاف یک برنده شدن.هر دو تیم تیر انداز های قوی ای بودن نه تو بازی بلکه واقعیت.
بعد تحویل جلیقه ها و تفنگ ها از بخش لیزر تگ بیرون رفتن
+خیلی خوش گذشت.از بازی باهاتون لذت بردم
؛اره اگه نمیومدین ما هم نمیتونستیم بازی کنیم
!:ماهم خوشحال شدیم
+به امید دیدار
از هم فاصله گرفت.مامورا بلافاصله که سوار ماشین شدن تمام اطلاعات بدست اورده رو به جونگ‌کوک گزارش دادن و هیونا و یون‌وو هم رفتن خونه.
...
لباس راحتی به تن داشت و موهاشو باز گذاشته بود.یون‌وو در حال تماشای تلویزیون بود.
هیونا بالا سر گاز ایستاده بود و ناهار رو اماده میکرد.
+یون‌وو
؛ها
+وقتی از خونم رفتی تا چند روز نرو اداره خب
؛چرا
+چون جونگ‌کوک ادم میزاره بالا سر همه کسایی که خونشونن.الانم قطعا چند تا ادم دم در خونم هستن منو میپان
؛باشه
بعد ۴۰ دقیقه اشپزی،میزو چید
+میمون جون بیا ناهار
؛مگه الاغا هم آشپزی میکنن
+اصن نیا
؛باشه بابا اومدم
دیدگاه ها (۰)

p4همینطور دستم کشیده میشد به طرف ماشین.اون اقا یکم اخماش تو ...

معشوقه دشمنP³⁴از آسانسور پایین رفتن.در ماشین رو باز کرد و سو...

#my_Black_life2 پارت²⁰=(در حال خفه کردنش)=یه بار دیگه فقط یه...

ترجمه لایو جینکوک p2:

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط