Under the moonlight
Under the moonlight 2
P8
دو نفره خودشونو لای پتو کرده بودن و لیوان چایی دستشون بود.از سطح چایی بخار بلند میشد.روی تاب توی بالکن بزرگ خونشون نشسته بودن و مشتاقانه منتظر خونین شدن ماه بودن.(دلم برا استقلالی ها میسوزه😂❤️)
ماه کامل،اروم اروم از حلالی قرمز شروع به قرمز شدن کرد.
+هیییین.شروع شد
...
سرش گیج رفت.ضربان قلبش تند تند میزد.
-نه
صدا های پچ پچ کسی با صدای گذشتهی شوم خودش ترکیب شده بود و توی گوشش زمزمه میکرد.
سعی کرد بلند بشه و فرار کنه اما سرش گیج میرفت و چشماش هر جسم رو چندتا میدید.پُرتال باز شد.
-نه خواهش میکنم
توی گذشتهی خودش کشیده شد
...
+وای خدا نگاه کن
با ذوق به ماه چشم دوخته بودن در حالی که نمیدونست کسی که دوسش داره این ماه داره تا پای اعدام میبرتش.اگه میدونست برای قتل ماه خونین اقدام میکرد
...
صدای خودش همون درد بود.تمام چیز هارو یاد اوری میکرد
-:چیشده؟میبینی؟اینا همش تقصیر خودته جونگکوک
-نه...نیست
-:چرا هست.در ضمن،در حالی که داری جون میدی معشوقهت داره با دسدن رنگ ماه خوشحالی میکنه.بازم امیدی داری؟اون داره با درد کشیدنت خوشحال میشه میفهمی
-اگه اون با درد کشیدنم خوشحال میشه پس حاضرم همیشه درد بکشم(یعنیااااا.ذوققققق.جیییییغ.اگه سر این جمله هنوز نفس میکشید باید بگم که باید به دکتر مراجعه فرمایید)
همینطور گذشته اش مثل یه فیلم رد میشدن.با اینکه هر چند سال یک بار این فیلم براش تکرار میشد،بازم از دیدنش براش حس تازگی داشت.
-بسه
برای پارت بعدی لایکا به ۳۰ تا برسه🙃
P8
دو نفره خودشونو لای پتو کرده بودن و لیوان چایی دستشون بود.از سطح چایی بخار بلند میشد.روی تاب توی بالکن بزرگ خونشون نشسته بودن و مشتاقانه منتظر خونین شدن ماه بودن.(دلم برا استقلالی ها میسوزه😂❤️)
ماه کامل،اروم اروم از حلالی قرمز شروع به قرمز شدن کرد.
+هیییین.شروع شد
...
سرش گیج رفت.ضربان قلبش تند تند میزد.
-نه
صدا های پچ پچ کسی با صدای گذشتهی شوم خودش ترکیب شده بود و توی گوشش زمزمه میکرد.
سعی کرد بلند بشه و فرار کنه اما سرش گیج میرفت و چشماش هر جسم رو چندتا میدید.پُرتال باز شد.
-نه خواهش میکنم
توی گذشتهی خودش کشیده شد
...
+وای خدا نگاه کن
با ذوق به ماه چشم دوخته بودن در حالی که نمیدونست کسی که دوسش داره این ماه داره تا پای اعدام میبرتش.اگه میدونست برای قتل ماه خونین اقدام میکرد
...
صدای خودش همون درد بود.تمام چیز هارو یاد اوری میکرد
-:چیشده؟میبینی؟اینا همش تقصیر خودته جونگکوک
-نه...نیست
-:چرا هست.در ضمن،در حالی که داری جون میدی معشوقهت داره با دسدن رنگ ماه خوشحالی میکنه.بازم امیدی داری؟اون داره با درد کشیدنت خوشحال میشه میفهمی
-اگه اون با درد کشیدنم خوشحال میشه پس حاضرم همیشه درد بکشم(یعنیااااا.ذوققققق.جیییییغ.اگه سر این جمله هنوز نفس میکشید باید بگم که باید به دکتر مراجعه فرمایید)
همینطور گذشته اش مثل یه فیلم رد میشدن.با اینکه هر چند سال یک بار این فیلم براش تکرار میشد،بازم از دیدنش براش حس تازگی داشت.
-بسه
برای پارت بعدی لایکا به ۳۰ تا برسه🙃
- ۵۰۰
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط