سرگذشت

خوشبحال تو فقط، دانه‌ی باران برده
باغبان تا که گلی چیده به زندان برده
باور آدم آزاد فضا می‌خواهد
یک نفر تجربه دارد: گُلِ گلدان برده
یادتان هست نوشتیم که بابا نان داد؟
آبروی پدران را که همین نان برده
باد با شال تو انگار که شوخی دارد
ما ندیدیم کسی زیره به کرمان برده
سخن ای دوست اگر وعده وعیدست مگو
دل مسکین مرا دختر یک خان برده
آه پایان تلاشیست که بی پایان است
شعر امروز مرا "آه" به پایان برده

مهرشاد علی‌زاده

#تک_بیت #شعر #غزل #ایران #آزادی #فقر #حجاب
دیدگاه ها (۲)

ببار برف ببار

عاشقانه ای برای تو

تقدیر

غزل: دلبر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط