P

P17
همه داشتن یکی یکی برای صبحونه به رستوران هتل میرفتن لابی و راه روها شلوغ بود، و صداهای زیادی شنیده میشد، بین اون همه ادم تنها یک نفر بود که یک حاله بزرگ مشکی نامرئی دورش بود ولی خوب میشد حس کرد و همون ادمی که همه بیشتر از 3 ثانیه نمیتونستن نگاش کنن، حالا داشت چهار چشمی داشت دنبال ی نفر میگشت،
*خانوم ات... خانوم ات!
+ها....!! چی؟؟ بله بله؟؟؟
*حالتون خوبه
ات گلوشو صاف کردو گفت
+بله من خوبم، کارتون؟
*برای فردا ی تیم فیلم برداری اتاق رزرو خواستن و اینکه میخوان در داخل هتل هم فیلم برداری کنن.
ات جدی تر شد و ایپد منشیشو گرفت تا چک کنه ببینه کین.
ات بعد چک کردن همه چی رو به منشیش میکنه و میگه
+بهشون خبر بده که براشون اتاق اماده میکنیم ولی برایفیلم برداری در داخل هتل اجازشو نمیدم.
*دلیلشو میتونین بگین؟
+این هتل برای نمایش نیست همین.
*بهشون اطلاع میدم
+برو به کارات برس منم یکم قدم میزنم این ورا
منشی میره و ات شروع میکنه به قدم زدن میره و از یکی از کارکنا میپرسه،
+چک کن ببین جئون جونگ کوک تمدید کرد رزروشو؟
*چشم الان!
*ام بله امروز صبح منیجرشون 4 روز دیگه هم رزور کردن
ات خوشحالی رو زیر پوستش حس میکنه ولی نمیزاره رو چهرش تاثیر بزاره ممنونی میگه و میره سمت اسانسور وقتی در اسانسور باز میشه چشمایی توی هم قفل میشن یکی چشمایی بادومی بزرگ تیله ای رنگ و دیگری چشای کشیدع خمارو قهوه ای تیره رنگ
_صبحتون بخیر خانوم رئیس
+و صبح شما بخیر اقای خابالو .....
_امروز خوشحال بنظر میرسی!
+من همیشه خوشحالم ولی امروزو تصمیمی گرفتم یکمشو نشون بدم.
کوک لبخند محوی میزنه گرمایی داخل سینش حس مکنه و اروم میگه:
_پس همیشه نشون بده!
اونا بدون تردیدی توی چشمای هم نگاه میکردن البته ات تو چمشای همه میتونستی نگاه کنه و شاید این مرد از همون کمتر کسایی بود کهموقع نگاه کردن بعش چشماش حسی داخلشون موج میزد.
+حالا ببینیم چی میشه. صبحانه خوردی؟
_اره گفتم بیارن اتاق راستی فردا صبح بریم؟
ات بهش نگاه کرد میخواست دست از نگاه کردن به چشمای اون مرد برداره پلی چرا موفق نمیشد حتی نتونست فکر کنه و ناخوداگاه زبونش گفت:

ادامش در کامنتا
دیدگاه ها (۱)

p16ات، کوک رو به هتل رسونده بود و حالا به سمت عمارت بزرگ راه...

p15باد خنکی از روی آب می‌وزید و چراغ‌های زرد روی سطح رود سِن...

پارت ۳۴لارا از تو عمارت میره بیرون و ات رو به جیمین میگه ات:...

پارت ۳۹ات: فکر کنم دیگه نمیترسم جیمین: عومم.. افرین ات: رسید...

پارت ۳۸جیمین یه لباس رسمی میپوشه جیمین: زود تر حاضر شو باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط