وقتی بجای کلاغ در آن بازی کودکانه گفتم: مامان بزرگ پـر؛

خندیدی و گفتی: من که پر ندارم!!!

بزرگ تر که شدم فهمیدم، تو هم پر داشتی

واقعا چه دوران خوش و پر از حس خوبی بود کنار پدر بزرگ و مادربزرگ‌ها می‌نشستیم و همکلام باهاشون میشدیم .. سفره هاشون که دیگه نگووو عااالی بود .
دیدگاه ها (۰)

دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی✍🏻#خط_خودکاری #نستعلیق_خو...

تقدیم به برادر عزیزم آقا میثم 🌹https://wisgoon.com/meysam.s...

شـــوقِ پــَـروآزتکپآرتی Vفقط شوق پایان داریم، نه آغازپریشون...

شـــوقِ پــَـروآز تکپآرتی V فقط شوق پایان داریم، نه آغاز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط