ای عشق که پایان تو پایان زلالی ست
رویای تو سرمنشاء آشفته خیالی ست

هم دردی و هم عین دوایی ، و در آتش
سرگشته که مقصود فقط ، بی پر و بالی ست

یک درد چو درمان بکند رنج دگر را
زاید ، که علاجش لب مینای سفالی ست

محبوبه به فریاد سکوتم نرسیدی
لعنت به زمانی که در آن یاد تو خالی ست

هر شب بخیالت قدمی میزند این دل
دیدار مهیّا کن و بنگر به چه حالی ست...
#چوک‌بندر
@lovebandar
دیدگاه ها (۰)

سلامی از دل به دلبر دیرینه ام . امروز خود را بسان موری در مل...

شب است، در همه دنیا شب است، در من شبمرا بگیر چنان جفت خویش ل...

ناله از دوری آن کن که تو را می فهمدعشق خود صرف همان کن که تو...

چی سر من آوردیکه هرچی میگی میگم قبولهزود به زود تنگ میشهدل و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط