بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم

ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم

بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم

ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم

یکی هر آنچه توانی جفا به سایهٔ بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم

• هوشنگ ابتهاج 🍃
دیدگاه ها (۲۹)

و خواستنت تمنای هر رگ...#شاملو

مُردم از درد و به گوشِ تو فغانم نرسید ... ! جان ز کف رفت و ب...

‌‌‌‌‌‌مراکجایِخیالِبی‌خیالتنشانده‌ای؟

گاهی اوقات دلم برای شهریار هم می گیرد! چه فریادها پشت سکوت ب...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

فرزانه صیاد

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط