🦋 wounded butterfly 🦋
part 9
کاغذو باز کرد و با دست خطی که دید شوکه شد . درسته سال ها گذشته ولی هنوز دست خط ایزول رو یادش مونده بود ، یه دست خط ظریف و کشیده و مرتب . همه چیز این زن فوقالعاده بود همه چیزش . بالای صفحه دید تاریخ داره . شوکه شد چون تاریخ همون روزی بود که ایزول رو از دست داد .
نوشته نامه :
یانگ هی دخترم میدونم موقعی که این نامه رو میخونی شاید من دیگه نیستم . راستش اره من میدونستم تو کاخ چه اتفاقی میخواد بیفته . موقع مکالمه یونگی و لانا شنیدم که یونگی گفت سهشنبه تو کاخ جنگل ........(اسم با خودتون 😁) بیا برای عشقمون قسم بخوریمو تا شب پیش هم بمونیم . خواستم برم پیشش که دیدم از اون طرف جانگ هی داره به حرفاشون گوش میده . در اون لحظه حدس میزدم چی میشه اما کامل نه به خاطر همین میگم شاید دیگه نیستم . ولی اگه دیگه پیشت نبودم منو ببخش چون پدرت به همه اسیب میرسوند . نه برادرت حتی تو . پس خواهش میکنم اگر چیزی شد ناراحت نباش بدون که هرشب پیشت میخوابم و مثل همیشه برات لالایی میخونم . هرروز ساز بزن و ویولن رو دسته کم نگیر روحتو نوازش میده و ارومت میکنه . مراقب خودتو برادرت هم باش ولی بیشتر مراقب خودت باش چون برادرت دیگه کوچولو نیست . باشه قول بده اگه اتفاقی افتاد گریه نکنی چون گریه میکنی زشت میشی باشه ؟ قول دادی ها . فقط دوست ندارم اتفاقی که تو ذهنمه انفاق بیفته و من دیگه نتونم برات مادر خوبی باشم . فقط منو ببخش و با دیدن پروانه ها یادم بیوفت همین صورت ماهتو از تو همین نوشته میبوسم و امیدوارم خوشحال باشی . خداحافظ عشقممم. و در پایان نامه امزای مخصوص ایزول رو دید که با پروانه شروع و با اسمش تموم میشد .
یانگ هی که اشکاش بند نمیآمد و گریه هاش داشت به جیغ تبدیل میشد یاد حرف ایزول افتاد نه توی نامه بلکه همیشه بهش میگفت گریه گذشته رو درست نمیکنه شاید اینده رو تغییر بده اما تلخش میکنه و هروقت گریه میکنی زشت تر میشی. اشکاش رو بزور جمع کرد و نامه رو به سمت بینیش برد و بو کشید . بوی دستای ایزول رو میداد. بغض فرا گرفته بودتش ولی میخواست به حرف ایزول گوش بده . پس ویولنشو همونجا رها کرد و نامه رو داخل همون جعبه کنار کلیفونش گذاشت و سریع به داخی خونه رفت .
اجوما رو صدا زد ولی یادش نبود که صورتشو یه اب بزنه که از اون حالت در بیاد .
یانگ هی : اجوماااا کجایییی ؟ (صداش کمی میلرزید)
اجوما : بله خانم
یانگ هی : اجوما امروز نه صبحونه خوردم نه ناهار اان هم زیاد اشتها ندارم ولی دوست دارم یه چیزی بخورم میشه یه چیز سبک واسم بیاری؟
اجوما : بله خانم الان براتون میارم فقط ...... هیچی
۲۰ مین بعد
اجوما : بفرمایید خانوم
یانگ هی : مرسی اجوما
اجوما : خانم میتونم ازتون یه سوال بپرسم ؟
یانگ هی: اره بپرس
اجوما : خانم........ گریه کردین؟ .....اخه صورتتون قرمز شده و چشماتون پف کرده
یانگ هی بزور چون دیگه نمیتونست این بتر بهانه ای بیاره ارم گفت : اره
اجوما که دیگه حرفی برای گفتن نداشت نوش جانی گفت و رفت برای نظافت خونه . (اجوما حرف داشت ولی ادمینتون گشاده یزره 😁🤣🤣🤣)
یانگ هی که از صبح کاری نکرده بود بلند شد و ظرفارو شست . انروز تعطیل بود و کار دیگه ای نداشت رفت به سمت اتاقش (یانگ هی شرکت طراحی لباس هم داشت و به تازگی دنبال یه شریک میگشت.)
💜🩷❤️🤍ادامه دارد💜🩷❤️🤍
part 9
کاغذو باز کرد و با دست خطی که دید شوکه شد . درسته سال ها گذشته ولی هنوز دست خط ایزول رو یادش مونده بود ، یه دست خط ظریف و کشیده و مرتب . همه چیز این زن فوقالعاده بود همه چیزش . بالای صفحه دید تاریخ داره . شوکه شد چون تاریخ همون روزی بود که ایزول رو از دست داد .
نوشته نامه :
یانگ هی دخترم میدونم موقعی که این نامه رو میخونی شاید من دیگه نیستم . راستش اره من میدونستم تو کاخ چه اتفاقی میخواد بیفته . موقع مکالمه یونگی و لانا شنیدم که یونگی گفت سهشنبه تو کاخ جنگل ........(اسم با خودتون 😁) بیا برای عشقمون قسم بخوریمو تا شب پیش هم بمونیم . خواستم برم پیشش که دیدم از اون طرف جانگ هی داره به حرفاشون گوش میده . در اون لحظه حدس میزدم چی میشه اما کامل نه به خاطر همین میگم شاید دیگه نیستم . ولی اگه دیگه پیشت نبودم منو ببخش چون پدرت به همه اسیب میرسوند . نه برادرت حتی تو . پس خواهش میکنم اگر چیزی شد ناراحت نباش بدون که هرشب پیشت میخوابم و مثل همیشه برات لالایی میخونم . هرروز ساز بزن و ویولن رو دسته کم نگیر روحتو نوازش میده و ارومت میکنه . مراقب خودتو برادرت هم باش ولی بیشتر مراقب خودت باش چون برادرت دیگه کوچولو نیست . باشه قول بده اگه اتفاقی افتاد گریه نکنی چون گریه میکنی زشت میشی باشه ؟ قول دادی ها . فقط دوست ندارم اتفاقی که تو ذهنمه انفاق بیفته و من دیگه نتونم برات مادر خوبی باشم . فقط منو ببخش و با دیدن پروانه ها یادم بیوفت همین صورت ماهتو از تو همین نوشته میبوسم و امیدوارم خوشحال باشی . خداحافظ عشقممم. و در پایان نامه امزای مخصوص ایزول رو دید که با پروانه شروع و با اسمش تموم میشد .
یانگ هی که اشکاش بند نمیآمد و گریه هاش داشت به جیغ تبدیل میشد یاد حرف ایزول افتاد نه توی نامه بلکه همیشه بهش میگفت گریه گذشته رو درست نمیکنه شاید اینده رو تغییر بده اما تلخش میکنه و هروقت گریه میکنی زشت تر میشی. اشکاش رو بزور جمع کرد و نامه رو به سمت بینیش برد و بو کشید . بوی دستای ایزول رو میداد. بغض فرا گرفته بودتش ولی میخواست به حرف ایزول گوش بده . پس ویولنشو همونجا رها کرد و نامه رو داخل همون جعبه کنار کلیفونش گذاشت و سریع به داخی خونه رفت .
اجوما رو صدا زد ولی یادش نبود که صورتشو یه اب بزنه که از اون حالت در بیاد .
یانگ هی : اجوماااا کجایییی ؟ (صداش کمی میلرزید)
اجوما : بله خانم
یانگ هی : اجوما امروز نه صبحونه خوردم نه ناهار اان هم زیاد اشتها ندارم ولی دوست دارم یه چیزی بخورم میشه یه چیز سبک واسم بیاری؟
اجوما : بله خانم الان براتون میارم فقط ...... هیچی
۲۰ مین بعد
اجوما : بفرمایید خانوم
یانگ هی : مرسی اجوما
اجوما : خانم میتونم ازتون یه سوال بپرسم ؟
یانگ هی: اره بپرس
اجوما : خانم........ گریه کردین؟ .....اخه صورتتون قرمز شده و چشماتون پف کرده
یانگ هی بزور چون دیگه نمیتونست این بتر بهانه ای بیاره ارم گفت : اره
اجوما که دیگه حرفی برای گفتن نداشت نوش جانی گفت و رفت برای نظافت خونه . (اجوما حرف داشت ولی ادمینتون گشاده یزره 😁🤣🤣🤣)
یانگ هی که از صبح کاری نکرده بود بلند شد و ظرفارو شست . انروز تعطیل بود و کار دیگه ای نداشت رفت به سمت اتاقش (یانگ هی شرکت طراحی لباس هم داشت و به تازگی دنبال یه شریک میگشت.)
💜🩷❤️🤍ادامه دارد💜🩷❤️🤍
- ۳.۲k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط