Wounded butterfly
🦋 Wounded butterfly 🦋
part 10
دیگه تقریبا داشت هوا رو به تاریکی و شب میرفت . پاییز بود و یانگ هی هم عاشق پاییز بود . اون روز برا یانگ هی هم زود گذشت هم عجیب ، نه کاری کرد و نه اتفاق خاصی افتاد و به همین زودی هم داره تموم میشه . یانگ هی که حوصلش سر رفته بود تصمیم گرفت که بره بیرون و کمی قدم بزنه و حال و هواش عوض شه (الان من بودم میرفتم تو گوشی بیرون چیههههه🤣🤣🤣)
رفت سمت اتاقشو یه بافت مشکی و یه شلوار مشکی پوشید و یه کلاه هم گذاشت سرش . حال جمع کردن موهای فرش رو نداشت و نبستشون ولی یه کش با خودش برد. کفشاشو پوشید و از اجوما خداحافظی کرد و بقیه خدمتکارا رو هم زودتر فرستاد برن خونه . اجوما قبل اینکه یانگ هی بره گفت
اجوما : خانم این اولین باریه که با خودتون کسی رو نمیبرید تا یه موقع اتفاقی واستون نیفته . (نمیدونم اینجا چرا دوست نداشتم بنویسم بادیگارد)
یانگ هی : اجوما نگران نباش تا الان هیچ اتفاقی نمیافتاد پس الان هم نمیافته. و اینکه دوست دارم یکم تنها قدم بزنم همین نگران نباش.
اجوما : ......خانم میشه به جای دخترم که حالا دیگه پیشم نیست بغلتون کنم ؟
یانگ هی : اره حتما
هردو همو بغل کردن و اجوما کلاه یانگ هی رو برداشت و بوسه ای به سرش زد که یانگهی گفت : اجوما میشه از این به بعد بهم بگین دخترم ؟ منم .... بهتون بگم ......مادر (با کمی بغض که سعی در پنهانش داشت)
اجوما که متوجه بغضش شده بود دوباره بوسه ای روی موهاش زد و با مهربانی درحالی که دختر رو با دستای پیرش نوازش میکرد گفت : حتما دخترم
خلاصه خدا حافظی کردن و یانگ هی به راه افتاد . اجوما نگاهی به کلاه یانگهی که تو دستاش بود انداخت و سریع درو باز کرد که کلاهو بده به دختر اما دختر نبود .
خب تو پارت بعدی یک دیدار قراره اتفاق بیفته تو .......... مکانشو نمیگم . حالا فک نکنم زیاد هم جنجالی باشه ولی خب . ولی خب این وسط یکی همون اول کاری دلشو میده به اون یکی همین بسه دیگه ادامش لو میره . پس حمایت کنین چون فردا تعطیله شاید دوباره بزارم .
شرایط
❤️۵
💬۵
همین به خدا راضیم باییییییی💜🩷🤍❤️
part 10
دیگه تقریبا داشت هوا رو به تاریکی و شب میرفت . پاییز بود و یانگ هی هم عاشق پاییز بود . اون روز برا یانگ هی هم زود گذشت هم عجیب ، نه کاری کرد و نه اتفاق خاصی افتاد و به همین زودی هم داره تموم میشه . یانگ هی که حوصلش سر رفته بود تصمیم گرفت که بره بیرون و کمی قدم بزنه و حال و هواش عوض شه (الان من بودم میرفتم تو گوشی بیرون چیههههه🤣🤣🤣)
رفت سمت اتاقشو یه بافت مشکی و یه شلوار مشکی پوشید و یه کلاه هم گذاشت سرش . حال جمع کردن موهای فرش رو نداشت و نبستشون ولی یه کش با خودش برد. کفشاشو پوشید و از اجوما خداحافظی کرد و بقیه خدمتکارا رو هم زودتر فرستاد برن خونه . اجوما قبل اینکه یانگ هی بره گفت
اجوما : خانم این اولین باریه که با خودتون کسی رو نمیبرید تا یه موقع اتفاقی واستون نیفته . (نمیدونم اینجا چرا دوست نداشتم بنویسم بادیگارد)
یانگ هی : اجوما نگران نباش تا الان هیچ اتفاقی نمیافتاد پس الان هم نمیافته. و اینکه دوست دارم یکم تنها قدم بزنم همین نگران نباش.
اجوما : ......خانم میشه به جای دخترم که حالا دیگه پیشم نیست بغلتون کنم ؟
یانگ هی : اره حتما
هردو همو بغل کردن و اجوما کلاه یانگ هی رو برداشت و بوسه ای به سرش زد که یانگهی گفت : اجوما میشه از این به بعد بهم بگین دخترم ؟ منم .... بهتون بگم ......مادر (با کمی بغض که سعی در پنهانش داشت)
اجوما که متوجه بغضش شده بود دوباره بوسه ای روی موهاش زد و با مهربانی درحالی که دختر رو با دستای پیرش نوازش میکرد گفت : حتما دخترم
خلاصه خدا حافظی کردن و یانگ هی به راه افتاد . اجوما نگاهی به کلاه یانگهی که تو دستاش بود انداخت و سریع درو باز کرد که کلاهو بده به دختر اما دختر نبود .
خب تو پارت بعدی یک دیدار قراره اتفاق بیفته تو .......... مکانشو نمیگم . حالا فک نکنم زیاد هم جنجالی باشه ولی خب . ولی خب این وسط یکی همون اول کاری دلشو میده به اون یکی همین بسه دیگه ادامش لو میره . پس حمایت کنین چون فردا تعطیله شاید دوباره بزارم .
شرایط
❤️۵
💬۵
همین به خدا راضیم باییییییی💜🩷🤍❤️
- ۲.۱k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط