#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_235


صدای دختر خیلی اشنایی توی گوشم پیچید

_سلام عزیزم
+ سلام.. بفرمایید؟ شما؟
_منو یادت نمیاد عزیز دلم؟

کمی مکث کردم
مگه میشه اون صدایی که اینجوری ناز و عشوه قاطیش کرده رو نشناسم؟ صدایی که به الارم صبح ساعت شیش میگه گمشو من جات می ایستم.. همونقدر بد و عصبی کننده.
پوزخندی زدم

+ویکتوریا؟
_جان دلم؟

این همون ویکتوریاعه؟ همون ویکتوریایی که روزی واسه حتی یه تار موش کل زندیگیم رو میدادم؟

+کارت چیه؟
_کسی با عشقش اینجوری حرف میزنه عزیزم؟

هرچقدر سعی کردم خوب صحبت کنم نشد که نشد..

+کدوم عشق؟ چطوری روت میشه این حرفارو بزنی... به چه حقی بهم زنگ زدی هر/زه؟
_جونگکوک! چرا دعوا داری؟ میخوام ببینمت.. ببو سمت.. لعنتی هیچکس مثل تو منو از خود بی خود نمیکنه!
میخوام برگردیم به همدیگه!
نظرت چیه؟؟ قول میدم فقط مال تو باشم..

از در بیرون رفتم سمت حیاط
کسی توی حیاط نبود خوشبختانه منی که از گوشام دود بلند میشد رو نمیدید.

+نشد دیگه!!! من گو.ه بخورم برگردم به توعه عو.ضی تر از عو.ضی... توئه هر..زه چی میتونی داشته باشی که منو سمتت بکشونه؟
چی تو من دیدی؟ من ادمیم که یه گو.ه رو چندبار بخورم؟

خنده اش از پشت گوشی بلند شد
خنده داره بگم روزی واسه این خنده هاش زندگیمو میدادم

210 لایک