سرد و سنگین و بی سرو سامان وسیاه
میکشم بر سر دوشم نه سری نه سرباری
مثل سی ثانیه اول حلق آویز است
همه ی عمر قشنگم که تو می‌پنداری از خدایم طلب خانه تکانی کردم
ناگهان زلزله ی آمد و ماند آواری 😔😔😔
دیدگاه ها (۰)

عشق را کنار تیرک راه بند. تازیانه می زنند عشق را در پستوی خا...

ببخش ای دل که با غم ها تورا غم پررورت کردم شکستم بال پروازت ...

خداحافظ ای چشمه های قشنگ خداحافظ ای اسب و زین و تفنگ خداحافظ...

ای روزگار تش بگری زیدی به تیرم من دو چنگ کافرت کردی اسیرم ره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط