گاهی دوست داشتن، خودش زخمى ست كه هيج وقت
خوب نمى شود.
دوستش داشتم، نه از روى عادت, نه از روى تنهايى...
از روى فهم, از روى
حسّى كه هيج منطقى برايش پيدا نمیكردم.
حرف هايش برايم آرامش بود، حضورش پناه، ولبخندش چیزی شبيه نجات.

ما با هم حرف مى زديم از چیزهایی كه هيچ كس نمى دانست، مى خنديديم
بى دليل، وسكوت هايمان هم معنا داشت.
اما كم كم روزى رسيد كه فهميدم بايد بروم...

بى آنكه دلى بخواهد، بى آنكه
قلبم راضى باشد.
ترک كردنش آسان نبود، هنوز هم نيست.
هر روز هزار بار اسمش از ذهنم رد مى شود، صدايش در گوشم مى پیچید، و
يادش مثل سايه اى آرام، همه جا همراهم است.

گاهی با خودم فكر مى كنم چه شد؟ کی فاصله ميان ما اين قدر زياد شدكه
دیگر صداى هم را نشنيديم؟
دوست داشتنم واقعى بود, اما زندگى هميشه به عشقها مهلت نمى دهد.
بايد مى رفتم، چون ماندن، فقط زخمى ترمان مى كرد.

مى دانم كه ديگر آن آدم سابق نيستم...
اما اگر روزى، از ميان شلوغى دنيا، نگاهم با نگاهش تلاقى كند، اگر فقط براى چند ثانيه دوباره يادمان بيايد كه زمانى، ما “ما” بوديم...
شايد همان لبخندٍ كوتاه، تسكين تمام دلتنگی هايم شود.

دوستش دارم هنوز، اما در سكوت.
از دور، بى هیچ ادعايى، بى هيج اميدى.
مثل نورى كه از ستاره اى خاموش مى رسد...
.
.
.
.
.
.
دور، دير، ولى هنوز زيبا 🌙

١۴٠۴/٠٨/۲۰ ✍️
دیدگاه ها (۱۴)

نمی‌دونم از کجا شروع شد...شاید از همان روزهایی که حرف‌ها کمت...

⁨شاید پشیمانت کند غم روزی از این عشق‎پروانه‌ام پر وا نکن می‌...

⁨⁨⁨دلم برایت تنگ می‌شودمیدانم هیچ‌وقت واقعاً کنارم نخواهی بو...

🔽 کسی را دوست داشتن یعنی از او حمایت کردن در کلام و در رفتار...

گاهی دوست داشتن، خودش زخمى ست كه هيج وقتخوب نمى شود.دوستش دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط