Island of Hawaii
part 13
میکیونگ: من هم میکیونگ هستم . از خجالت نگاهم سمت زمین رفت که کاوری افتاده بود روی زمین و لباس سفید ساحلی زنانه ای از داخلش بیرون افتاده بود
- لباس اسلاید دوم-
وقتی این کاور از من نبود پس از جونگ کوک بود حتما زمانی که بهم خوردیم افتاده از دستش . خم شدم تا کاور را بردارم که جونگ کوک هم زمان با من هم شد و سرهایمان با هم برخورد کردند . دستش را سمت سرم آورد و با تماس چشمی که هر دو برقرار میکردیم گذاشت روی قسمتی که برخورد کرده بود و گفت : خیلی درد داشت؟ چند ثانیه همین جوری خشکم زده بود نمیتوانستم حرف بزنم به هم نزدیک بودیم دستش روی سرم بود احساس میکردم لپ هایم قرمز شده نفس کشیدن برایم سخت بود دستش را از روی سرم برداشت و کاور را داخل یک دستش گرفت و بلند شد . دستش را سمت دراز کرد تا بلند شوم دستش را گرفتم و بلند شدم. میکیونگ: خیلی ممنون خداحافظ. با تعظیم کوتاهی سریع و با عجله از جونگ کوک دور شدم و به سمت حیاط رفتم.
هنوز پارتی ادامه داشت و جمعیت زیادی آنجا بود رفتم کنار دیوار و به آن تکیه دادم ناخودآگاه خندم میگرفت و هیجان زیادی داشتم دستم را روی لپ هایت قرار دادم و گفتم : من چه اتفاقی داره برام میوفته توی این وضعیت که هایون گم شده من دارم چیکار میکنم. بعد از اینکه حرفم تموم شد دوباره چهره ی به یاد ماندنی اون پسر اومد جلوی چشمام و ناخودآگاه دستم را سمت دهانم بردم وخندیدم ناگهان به خودم آمدم دستانم را سمت لپ هایت بردم و با ضربه های آرومی روی آنها گفتم: فقط بهش فکر نکن آره من الان نگران هایون هستم الان هم میرم کمی قدم بزنم. تا قدمی برداشتم دوباره قیافه ی از یاد نرفتنی اون پسر در ذهنم مرور شد با صدای بلندی گفتم : ای خدااااا آخه نمیشه که بهش فکر نکرد که اصلا میرم بخوابم.
به سمت اتاق راه افتادم توی راه به جونگ کوک فکر میکردم یعنی اون لباس برای کی بود شاید برای دوست دخترش بوده اگه دوست دختر داشته باشه چی هان اصلا به من چه ربطی داره من نسبتی با اون ندارم که بخوام بدونم آره بهش فکر نکنم بهتره. در اتاق را با احتیاط باز کردم و وارد شدن اون دوتا گنجشک عاشق هنوز روی مبل توی بغل هم خواب بودند منم رفتم سمت تختم و کم کم خوابیدم.
وضعیت اینترنتم خرابه هر پستی که میزارم را پایان غیر عادی میزنه اگر نشد امشب پارت هایی که نوشتم را پست کنم فردا پست میکنم
میکیونگ: من هم میکیونگ هستم . از خجالت نگاهم سمت زمین رفت که کاوری افتاده بود روی زمین و لباس سفید ساحلی زنانه ای از داخلش بیرون افتاده بود
- لباس اسلاید دوم-
وقتی این کاور از من نبود پس از جونگ کوک بود حتما زمانی که بهم خوردیم افتاده از دستش . خم شدم تا کاور را بردارم که جونگ کوک هم زمان با من هم شد و سرهایمان با هم برخورد کردند . دستش را سمت سرم آورد و با تماس چشمی که هر دو برقرار میکردیم گذاشت روی قسمتی که برخورد کرده بود و گفت : خیلی درد داشت؟ چند ثانیه همین جوری خشکم زده بود نمیتوانستم حرف بزنم به هم نزدیک بودیم دستش روی سرم بود احساس میکردم لپ هایم قرمز شده نفس کشیدن برایم سخت بود دستش را از روی سرم برداشت و کاور را داخل یک دستش گرفت و بلند شد . دستش را سمت دراز کرد تا بلند شوم دستش را گرفتم و بلند شدم. میکیونگ: خیلی ممنون خداحافظ. با تعظیم کوتاهی سریع و با عجله از جونگ کوک دور شدم و به سمت حیاط رفتم.
هنوز پارتی ادامه داشت و جمعیت زیادی آنجا بود رفتم کنار دیوار و به آن تکیه دادم ناخودآگاه خندم میگرفت و هیجان زیادی داشتم دستم را روی لپ هایت قرار دادم و گفتم : من چه اتفاقی داره برام میوفته توی این وضعیت که هایون گم شده من دارم چیکار میکنم. بعد از اینکه حرفم تموم شد دوباره چهره ی به یاد ماندنی اون پسر اومد جلوی چشمام و ناخودآگاه دستم را سمت دهانم بردم وخندیدم ناگهان به خودم آمدم دستانم را سمت لپ هایت بردم و با ضربه های آرومی روی آنها گفتم: فقط بهش فکر نکن آره من الان نگران هایون هستم الان هم میرم کمی قدم بزنم. تا قدمی برداشتم دوباره قیافه ی از یاد نرفتنی اون پسر در ذهنم مرور شد با صدای بلندی گفتم : ای خدااااا آخه نمیشه که بهش فکر نکرد که اصلا میرم بخوابم.
به سمت اتاق راه افتادم توی راه به جونگ کوک فکر میکردم یعنی اون لباس برای کی بود شاید برای دوست دخترش بوده اگه دوست دختر داشته باشه چی هان اصلا به من چه ربطی داره من نسبتی با اون ندارم که بخوام بدونم آره بهش فکر نکنم بهتره. در اتاق را با احتیاط باز کردم و وارد شدن اون دوتا گنجشک عاشق هنوز روی مبل توی بغل هم خواب بودند منم رفتم سمت تختم و کم کم خوابیدم.
وضعیت اینترنتم خرابه هر پستی که میزارم را پایان غیر عادی میزنه اگر نشد امشب پارت هایی که نوشتم را پست کنم فردا پست میکنم
- ۲.۷k
- ۱۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط