💞می‌خواهم و می‌خواستمت، تا نفسم بود
می‌سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

عشق تو بسم بود، که این شعله‌ی بیدار
روشن‌گر شب‌های بلند قفسم بود

آن بخت‌گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو، هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود

سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق!
در غربت این مهلکه فریادرسم بود...

_
دیدگاه ها (۰)

دلتنگ تو هستم که  دلم  کرده هوایت شک نیست، مرا می‌کشد این در...

"ﺗﻮ" ﺩﺭ ﺟﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﻏﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ"ﺗﻮ" ﺍﯾﻤﺎﻥ "ﻣﻨﯽ" ﻣﻦ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ❣ﺍﮔ...

در‌حقیقت نور روز از دیده ی شبگیر توستوسعت هر کهکشان در نقشه ...

بفرس برای دلبرت🪽♥️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط