P: ¹¹
این کارات چه معنی میده در حالی که خودم و خودت راضی نیستیم؟
_*از صندلیش پاشد* خودت خوب میدونی برای اینکه تو عضو مافیا نباشی خودتو پلیش جا زدی...البته اینم بگم که همیچین مالیم نیستی که بخام برات مراسم و خرت پرت بگیرن هوم؟ پس حواستو جمع کن موش کوچولو ببین کی تو دنیا چشمش رو توعه!
+*نزدیکش رفتم* توهم فکرنکن عاشق چشم ابروت بودم. به خواسته بابام باهات ازدواج کردم، و هرچه زودتر هم ازت طلاق میگیرم *بعد سمت در رفتمو میخاستم خارج بشم که..*
_بزودی شب با واقعیت روبه رو میشی احمق!
*با حرص از اتاقش بیرون اومدم و سریع به سمت اتاقم رفتم*
+اونن منووو چییی فرضض کرررکردههه، ههههه، الانه که سکته کنم، وای خدا خودت منو از دست اینا نجات بدههه
*با فوش هایی که زیر لب دادم لباسی پوشیدم که حاضر شم جایی که معلوم نیست کجاست
____
+ا.الان این..جا ک..کجاست؟
_اشنا میشی...پیاده شو
+اینجا خیلی...تر..ترسناکهه *ترسیده*
_نترس نمیخورنت *پوزخنده*
ناشناس: بلخره اومدید!
*جونگکوک نگاهیی به من کردو گفت*
_دعوت نامه میخای؟ بیا تو
+ب...باشه
*وقتی وارد شدم.....نمیتونستم توصیف کنم.. جایی که ادم با دیدنش سکته میکرد،جنازه، سرهای بریده شده و چیزهایی که تهوع اور بود...
ناشناس: همه اعضا اینجان..*منظورش اعضا بانده*
_خوبه، سریع باید این کار انجام بشه!
ناشناس: درسته!
+خب این ک..کار چیبود که هی اسرار داشتین بیام؟
_بگو بیان
ناشناس: چشم
*همه چی عادی بود که اعضا باند رو دیدم*
جین: عه رزی هم که اینجاست..
رزی: تو اینجا چیکار میکنی جین؟؟
_بعدا میفهمین.
__
*فردای اون شب اخبار به گوش مردم رسوند که..
"پارک رزان و کیم سوکجین ورئیس و اعضای باند در ساعات 1:45دقیقه بامداد در جای متروکه ناپدید شدن."
*اون شب هیچکس نفهمید چه اتفاقی اونجا افتاد بعضیا میگن اتیش گرفت و مردن، بعضی هاهم میگن فرار کردن و این پرونده بسته شد تا سال 2022..اما چیمیشه؟ شاید سرنوشت چیزای دیگه ای برای ارائه داشته باشه...*
این کارات چه معنی میده در حالی که خودم و خودت راضی نیستیم؟
_*از صندلیش پاشد* خودت خوب میدونی برای اینکه تو عضو مافیا نباشی خودتو پلیش جا زدی...البته اینم بگم که همیچین مالیم نیستی که بخام برات مراسم و خرت پرت بگیرن هوم؟ پس حواستو جمع کن موش کوچولو ببین کی تو دنیا چشمش رو توعه!
+*نزدیکش رفتم* توهم فکرنکن عاشق چشم ابروت بودم. به خواسته بابام باهات ازدواج کردم، و هرچه زودتر هم ازت طلاق میگیرم *بعد سمت در رفتمو میخاستم خارج بشم که..*
_بزودی شب با واقعیت روبه رو میشی احمق!
*با حرص از اتاقش بیرون اومدم و سریع به سمت اتاقم رفتم*
+اونن منووو چییی فرضض کرررکردههه، ههههه، الانه که سکته کنم، وای خدا خودت منو از دست اینا نجات بدههه
*با فوش هایی که زیر لب دادم لباسی پوشیدم که حاضر شم جایی که معلوم نیست کجاست
____
+ا.الان این..جا ک..کجاست؟
_اشنا میشی...پیاده شو
+اینجا خیلی...تر..ترسناکهه *ترسیده*
_نترس نمیخورنت *پوزخنده*
ناشناس: بلخره اومدید!
*جونگکوک نگاهیی به من کردو گفت*
_دعوت نامه میخای؟ بیا تو
+ب...باشه
*وقتی وارد شدم.....نمیتونستم توصیف کنم.. جایی که ادم با دیدنش سکته میکرد،جنازه، سرهای بریده شده و چیزهایی که تهوع اور بود...
ناشناس: همه اعضا اینجان..*منظورش اعضا بانده*
_خوبه، سریع باید این کار انجام بشه!
ناشناس: درسته!
+خب این ک..کار چیبود که هی اسرار داشتین بیام؟
_بگو بیان
ناشناس: چشم
*همه چی عادی بود که اعضا باند رو دیدم*
جین: عه رزی هم که اینجاست..
رزی: تو اینجا چیکار میکنی جین؟؟
_بعدا میفهمین.
__
*فردای اون شب اخبار به گوش مردم رسوند که..
"پارک رزان و کیم سوکجین ورئیس و اعضای باند در ساعات 1:45دقیقه بامداد در جای متروکه ناپدید شدن."
*اون شب هیچکس نفهمید چه اتفاقی اونجا افتاد بعضیا میگن اتیش گرفت و مردن، بعضی هاهم میگن فرار کردن و این پرونده بسته شد تا سال 2022..اما چیمیشه؟ شاید سرنوشت چیزای دیگه ای برای ارائه داشته باشه...*
- ۵۴۴
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط