شانهات را دیر آوردی سرم را باد برد

شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد

من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد

از غزل‌‌هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت‌‌های روشن و شعله‌‌ورم را باد برد

با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه‌ی عاشق‌ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

"حامد عسکری"
دیدگاه ها (۵)

گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستیمن عاشق توام تو بگو یار کیستیبست...

آه ای دل غمگین که به این روز فکندت؟فریاد!که از یاد برفت این ...

همه یارانم به پریشانی که سیه شام و سحری دارمدل من! ین نکته ت...

باورت شد عشق اینجا ذلت است؟؟عاشقی سوزاندن حیثیت است؟؟؟باورت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط