میترسم از یاد ببرم اسمت را

می‌ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران
که می‌ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه‌ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما
همیشه پاس خواهم داشت
جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی‌کس و بی‌مصرف
پاس می‌دارد
تنها پای برجای مانده‌اش را…

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
دیدگاه ها (۷)

یەکترمان بینیەوەبەڵام کەی؟!ئەو وەختەی بەفرانبار لە قژتا وزەر...

ای دوستدرازنای شب اندوهان رااز من بپرسکه در کوچه ی عاشقان تا...

یک روز،بل‌که پنجاه سال دیگرموهای نوه‌ات را نوازش می‌کنیدر ای...

نمی‌دانم این چه حسی است،تا می‌آیم دختری را بسیار دوست داشته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط