میخواستم شانه باشم لای گیسوهای تو

میخواستم شانه باشم لای گیسوهای تو
شانه نرمی که دوستش داری و آرام موهایت را نوازش میکند ...

میخواستم چای داغ وقت خستگی هایت باشم ، لبخند روی لبت ، آرامش توی دلت ...

می خواستم خورشید باشم ، نوازشت کنم روزهای سرد طولانی ...

می خواستم خواب خوبی باشم که شبها مرا ببینی و در خواب بخندی ...

می خواستم یک اتفاق خوب بی دلیل باشم و فقط برای تو بیفتم ...

میخواستم غریبه ای باشم که دوستت دارد ، غریبه ی ساکتی که ابتلا را از نگاهش میفهمی و دلت غنج می رود و او هیچ وقت نمی گوید ...

می خواستم پرنده باشم و صبح ها با خوش ترین آوازهای ممکن بیدارت کنم ...

می خواستم رودخانه بشوم در مسیر هر روز تو ، که کنارم بنشینی و لبخند بزنی و صدایم را دوست داشته باشی ...

می خواستم بهار باشم ، هر روز صبح از راه برسم و همیشه در شهر تو بمانم ...

می خواستم خنکای صبح زود خرداد باشم برایت ...

می خواستم رواندازی نرم و خنک باشم روی تنت که آسوده بخوابی ، تا صبح مراقبت باشم که رویت را پس نزنی ، شیطان بلای من ...

میخواستم بهترین ها باشم برایت ...

اما بلد نبودم و هراس داشتم ...
دیدگاه ها (۴)

و یک شب که دلش گرفته بود ، نشست به حرف زدن با ما ...گفت : پ...

بعد، ناگهان می بینی نفست تند شده... می بینی دائم منتظر خط و ...

عزیزم من شبیه مراسم خاکسپاری یک آدم گمنامم. بیهوده ملال‌...

نگاهت می کنم و فکر میکنم خداوند حتما دلش گرفته بوده خیلی ...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط