امروز وقتی داشتم میزم را

امروز وقتی داشتم میزم را
مرتب می کردم ،
یک هو چشمم وسط خط خطی های
دفتر به اسم تو افتاد..‌.؛
نمیدانم چه شد،دلم لرزید
و
ساعت ها همان جا وسط دفتر با تو
قدم زدم.!

#ملیح_م
دیدگاه ها (۸)

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویشچه بی آزار با دیوار نجو...

خیال می کردم ماندگاری همانند آیدا برای شاملواما تو در دنیای ...

خوش به حال تو!..که اولین منظره ی هر صبحت آفتابِ روشنِ چینه ...

بهش گفتم حکایت ما شدن من و توحکایت برف و تابستونه همینقدر غی...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط