خوش به حال تو

خوش به حال تو!..
که
اولین منظره ی هر صبحت آفتابِ روشنِ چینه های دیوار است و گنجشک ها...

شبیه من که نیستی ، هر روز را با برف تویِ حیاط و برگ های مانده ی زیرش شروع کنی...مدام نق بزنی که اصلا چرا امروز را بیدارشدم و این چه خواب هایی است که می بینم...

تو هر روزت را با آینه ها شروع می کنی، عینکت را به چشم می زنی و لبخند ملیحت را در آینه تحویل خودت می دهی و قربانِ خودت می روی... سلام هر صبح تو برای خودت ،بوسه هایی که خودت به صورتت میزنی ، هیچ صبحی قضا نمی شوند..

خوش به حال تو
برایت فرقی ندارد
که پائیز باشد یا زمستان، شب باشد یا روز،
هر چقدر دلت می خواهد می روی ، هر چقدر دلت می خواهد می دوی و وسط راه از خودت چیزی نمی پرسی ، و نا امید نمی شوی...

آخ قربانت بروم!
خوش به حال تو که مرا نداری...

#بهزاد_رضائی
دیدگاه ها (۳)

امروز وقتی داشتم میزم رامرتب می کردم ،یک هو چشمم وسط خط خطی ...

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویشچه بی آزار با دیوار نجو...

بهش گفتم حکایت ما شدن من و توحکایت برف و تابستونه همینقدر غی...

نه برف مرا می‌ترساند و نه سرما...ولى در اين حجم سنگين تنهايى...

برخی چقدر حساس اندزود به آنها بر می خورد ناراحت می شوند قهر ...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

💚🕊🇮🇷🕊💚࿐᪥•آرامش یعنی میان صدها مشکل،خیالت نباشد...لبخند بزنیچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط