برای او part : 8
ویولنت فکر کرد که خوب صحبت کرده و امیدوار بود که او متوجه لرزشش نشود چیزی که او نگفته بود احساس وحشتناکی بود که فکر بزرگ کردن یک بچه به تنهایی به او دست میداد او درست میگفت چگونه میتوانست خرج خود را تامین کند؟ کی وقت خواهد داشت که هم کار کند و هم به دانشگاه رود؟ مطمئن بود خانواده اش او را از خانه بیرون نمی انداختند اما خانه ی کوچک آنها هم اکنون نیز به اندازی کافی برای همه ی آنها جا نداشت این بچه را کجا میتوانستند بگذارند ؟
جیمین او را نگاه میکرد
_ تو اون جوری که تصور میکردم نیستی بیشتر دوست دخترهای جیمی....
+ بی کله بودن ؟
خندید _ دقیقا
+ میدونم به من گفته بود اون گفته بود این که با من قرار میزاره نشون میده که داره بزرگ میشه فکر کنم بیشتر قضیه ی دختر خوب پسر بد بود جذب شدن به چیزی که مخالف توته و از این چیزا
_ تو به عنوان یه دختر خوب از پسرای بد خوشت میاد؟
ویولنت مکث کرد چیزی درباره ی این موضوع عجیب به نظر می آمد شاید به دلیل بحث کردن درباره ی عادتهای قرار گذاشتنش با مردی بود که تازه از او خواستگاری کرده بود
تایید کرد
+ من همیشه کنجکاو بودم اما تا قبل از جیمی با چنین کسی قرار نذاشتم چینی بر بینیش انداخت همه تو مدرسه پدره من رو میشناختن و پسرا زیاد دوست نداشتن با دختره به کشیش رو هم بریزن اونایی که از من میخواستن با هم بیرون بریم همشون ادمای درست و خوش رفتاری بودن و البته او هم مشکلی با این قضیه نداشت زندگی در آن حالت راحت تر بود
جیمین پرسید : _ تا وقتی که جیمی اومد
+ درسته
از روی میزش بلند شد و به سمت صندلی کنار او رفت و بعد از آن که صندلی را چرخاند تا روبروی او قرار بگیرد بر روی آن نشست و دستان ویولنت را گرفت
_ ویولنت من میخوام خیلی جدی رو پیشنهادم فکر کنی من میتونم خیلی ساده بهت پول بدم ولی تو به بیشتر از اینها نیاز خواهی داشت من به خونه ی بزرگ با کلی جا برای تو و بچه دارم اگه ازدواج کنیم دیگه نیازی نیست که به سوال های مسخره ی بقیه جواب بدی
شانه هایش را بالا انداخت
_ نمیدونم جیمی درباره ی من چی به تو گفته اما من اونقدرام ادم بدی نیستم عادت های من همشون خسته کننده اند من از تو و بچه مراقبت میکنم بعد چند سال یا هر وقت که تو حاظر بودی از هم طلاق میگیریم اون موقع تو پول کافی خواهی داشت و بچه ی تو هم دیگه به نوزاد تازه به دنیا اومده نیست
های گایز اینم پارت جدید بعد از چند ماه فکر کنم لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره شرط پارت بعدی
لایک : ۲۵
کامنت : ۳۷
جیمین او را نگاه میکرد
_ تو اون جوری که تصور میکردم نیستی بیشتر دوست دخترهای جیمی....
+ بی کله بودن ؟
خندید _ دقیقا
+ میدونم به من گفته بود اون گفته بود این که با من قرار میزاره نشون میده که داره بزرگ میشه فکر کنم بیشتر قضیه ی دختر خوب پسر بد بود جذب شدن به چیزی که مخالف توته و از این چیزا
_ تو به عنوان یه دختر خوب از پسرای بد خوشت میاد؟
ویولنت مکث کرد چیزی درباره ی این موضوع عجیب به نظر می آمد شاید به دلیل بحث کردن درباره ی عادتهای قرار گذاشتنش با مردی بود که تازه از او خواستگاری کرده بود
تایید کرد
+ من همیشه کنجکاو بودم اما تا قبل از جیمی با چنین کسی قرار نذاشتم چینی بر بینیش انداخت همه تو مدرسه پدره من رو میشناختن و پسرا زیاد دوست نداشتن با دختره به کشیش رو هم بریزن اونایی که از من میخواستن با هم بیرون بریم همشون ادمای درست و خوش رفتاری بودن و البته او هم مشکلی با این قضیه نداشت زندگی در آن حالت راحت تر بود
جیمین پرسید : _ تا وقتی که جیمی اومد
+ درسته
از روی میزش بلند شد و به سمت صندلی کنار او رفت و بعد از آن که صندلی را چرخاند تا روبروی او قرار بگیرد بر روی آن نشست و دستان ویولنت را گرفت
_ ویولنت من میخوام خیلی جدی رو پیشنهادم فکر کنی من میتونم خیلی ساده بهت پول بدم ولی تو به بیشتر از اینها نیاز خواهی داشت من به خونه ی بزرگ با کلی جا برای تو و بچه دارم اگه ازدواج کنیم دیگه نیازی نیست که به سوال های مسخره ی بقیه جواب بدی
شانه هایش را بالا انداخت
_ نمیدونم جیمی درباره ی من چی به تو گفته اما من اونقدرام ادم بدی نیستم عادت های من همشون خسته کننده اند من از تو و بچه مراقبت میکنم بعد چند سال یا هر وقت که تو حاظر بودی از هم طلاق میگیریم اون موقع تو پول کافی خواهی داشت و بچه ی تو هم دیگه به نوزاد تازه به دنیا اومده نیست
های گایز اینم پارت جدید بعد از چند ماه فکر کنم لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره شرط پارت بعدی
لایک : ۲۵
کامنت : ۳۷
- ۱۴.۴k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط