یکروزبارانیدرعشق

یک‌روز‌بارانی‌در‌عشق
part³
لباسش‌رو‌پوشید‌و‌از‌پله‌ها‌رفت‌پایین
+:خب‌من‌الان‌لباسم‌رو‌پوشیدم‌‌الان‌باید‌چه‌کاری‌کنم؟
$:برو‌لباس‌های‌ارباب‌رواز‌روی‌بند‌بر‌دار‌تا‌کن‌بزار‌تو‌کشو‌
+:چشم
ات‌رفت‌لباسارو‌ازرو‌بند‌برداشت‌و‌داشت‌‌مرتب‌می‌کرد
دیگه‌سه‌تا‌بیشتر‌لباس‌نمونده‌بود‌که‌یهو‌‌‌یونگی‌از‌شرکت‌بر‌میگرده
دیگه‌لباس‌‌ها‌شم‌تموم‌شده‌بود‌
یونگی‌‌داشت‌از‌پله‌ها‌میومد‌پایین‌یهو‌‌چشمش‌به‌ات‌خورد‌چند‌دقیقه‌چشم‌تو‌چشم‌شدن
(ذهن‌یونگی)
وای‌این‌چرا‌انقدر‌خوشگل‌شده...
ولی‌نه‌من‌‌‌‌باید‌مثل‌یه‌سنگدل‌باهاش‌رفتار‌کنم...
چون‌اون‌بود‌که‌‌دوست‌من‌رو‌کشت....


ادامه‌دارد....
بچه‌ها‌این‌پارت‌یکم‌کوتاهه‌‌‌شرمنده
اینارو‌بخونید ادامش‌رو‌‌جمعه‌‌میزارم
لایک‌وفالو‌یادت‌نره💖💖💖
دیدگاه ها (۰)

سلاممممم‌خوشملا🥺🎀💜❤✨دلم‌براتو‌خیلی‌خیلی‌تنگ‌شده‌بود..🥺🎀💖💜شرم...

بچه‌ها‌۲ساعت‌دیگه‌فیک‌هارو‌میزارم❤💖💜یا‌اگر‌اپلود‌نشد‌شب‌میزا...

یک‌روز‌بارانی‌در‌عشقpart²ات‌هم‌یکم‌ترسیده‌بود‌وهم‌گیجاون‌کی‌...

یک‌روز‌بارانی‌در‌عشقpart¹(علامت‌یونگی-)(علامت‌ات+)یه‌روز‌بار...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۳#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط