یک‌روز‌بارانی‌در‌عشق
part²
ات‌هم‌یکم‌ترسیده‌بود‌وهم‌گیج
اون‌کی‌بود؟؟
+:م..من‌کجام؟
-:..
+:هی‌با‌تو‌ام
-:هوففف‌بابا‌ساکت‌شودیگه(با‌داد)
+:...
-:خب‌ببین‌تو‌‌بیهوش‌شدی‌منم‌کمکت‌کردم‌و‌تو‌از‌الان‌خدمتکار‌اینجایی
+:یونگی؟
-:هوفف‌بله‌خودمم
(یونگی‌فکر‌میکرد‌تصادفی‌‌‌همون‌داداش‌ات(نیک)کرده‌بود‌تقصیر‌خود‌ ات‌بودسر‌همین‌از‌ات‌خوشش‌نمیومد)
-:حالا‌هم‌برو‌لباس‌کارت‌رو‌از‌‌اون‌‌یکی‌خدمتکار‌بگیر
+: ب..باشه
ات‌رفت‌تا‌لباس‌کارشو‌از‌عزیز‌بگیره
(علامت‌عزیز$)
+:س..سلام
$:سلام‌خوش‌اومدی‌
+:عام...اقای‌یونگی‌گفتن‌لباس‌کارمو‌از‌شما‌بگیرم‌
$:اره‌به‌منم‌گفتن‌لباست‌‌تو‌اتاق‌راهروی‌سمت‌چپه‌شماره‌۲۲
+:مرسی‌که‌گفتید
ادامه‌دارد....
لایک‌و‌فالو‌یادتو‌ن‌نره‌خوشملا💖💜
دیدگاه ها (۰)

یک‌روز‌بارانی‌در‌عشقpart³لباسش‌رو‌پوشید‌و‌از‌پله‌ها‌رفت‌پایی...

سلاممممم‌خوشملا🥺🎀💜❤✨دلم‌براتو‌خیلی‌خیلی‌تنگ‌شده‌بود..🥺🎀💖💜شرم...

یک‌روز‌بارانی‌در‌عشقpart¹(علامت‌یونگی-)(علامت‌ات+)یه‌روز‌بار...

مژده‌بدهههه‌یه‌درخاست‌‌چند‌پارتی‌از‌یونگی‌داریمممامروز‌قراره...

♡عشق مافیایی♡پارت ۱فلش بک بہ بچگی اتمادر ات سر زایمان مرد و ...

چرا من پارت۸جنکوک: عجب خانم قیرتتی دارمات: ای بابا من از باب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط