نشسته بود نگاشون میکرد دستای اونو توی دستای اون دختره

نشسته بود، نگاشون می‌کرد. دستای اونو توی دستای اون دختره. خنده‌هاش، چشماش که برق می‌زد. یه روزی، همین لبخند مال خودش بود. ولی حالا... حالا فقط می‌تونست ببینه، نه لمس کنه، نه حس کنه. نفس عمیق کشید ، دیگه چی می‌تونست بگه؟"من فقط خوشحالیش رو میخوام" دروغ‌ترین جمله‌ای بود که هیچ‌وقت به زبون نیاورد. ولی چیکار میتونست بکنه؟جز اینکه بشینه و ببینه پسری که یه روز دلشو بهش باخته بود ، بدون هیچ توضیحی دیگه نگاهش نکرد. نورِ چشاشو از پسر کوچیکتر گرفت،لبخند خرگوشیش رو ازش محروم کرد ، اون عطر همیشگی شکلاتی‌ش رو مهمون یکی دیگه کرد ...
و جیسونگ نمیتونست کاری کنه. جز نگاه کردن و یه چیز دیگه ... حسودی؟ ، نه!... حسودی مال چیزیه که یه زمانی یه چیزی رو داشته باشی و از دستش بدی ، ولی مینهو از اولشم برای جیسونگ نبود...این حسرت بود ،حسرت داشتنش!...



• • ₪ • • اگه میخوای اصکی بری منبع بزن• • ₪ • •

#استری_کیدز #بنگ_چان #لینو #هان_جیسونگ #فلیکس #هیونجین #سونگمین #جونگین #چانگبین
دیدگاه ها (۴۲)

ᴇᴛᴇʀɴɪᴛʏ p¹هیچ وقت حتی فکرشم نمی‌کرد از دستش بده..اما حالا.....

ᴇᴛᴇʀɴɪᴛʏ p²-عمو..قطرات اشکی که از چشمش میومد رو پاک کرد و به...

شبی رو که میخواستیم با هم فرار کنیم یادت میاد؟!• • ₪ • • اگه...

خدافظی آسون نیست.‌‌..از کسایی که برات مهم بودن... از کسایی ک...

#عشق_پول#part22جیسونگ : خب ... مهم نیست ... من خوابم میاد *م...

black flower(p,187)

Police and lovePt1۲حرفش با بوسه ی کوتاه مینهو قطع شدمینهو : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط