زدم زیر گریه

زدم زیر گریه…
مثل آدمی که بلندترین کوه و شیب‌دارترین صخره‌ها را پشت سر گذاشته و انگشت‌ها و زانو‌ها و پاهایش زخمی شده و همچنان قوی مانده و به قله رسیده و حالا پایش به سنگ کوچکی گرفته و اشکش درآمده و فریاد می‌زند…

عجیب بود اینهمه در سخت‌ترین شرایط دوام آوردن و به ضربه‌ی کوچکی جا زدن و کم آوردن!

من خسته بودم و هیچ چیز به اندازه‌ی یک خستگیِ مفرطِ ممتدِ کلافه کننده، آدم را از پا در نمی‌آورَد.


💫بعد از تمامِ نشدن ها
رفتن ها و از دست دادن ها بعد از تمامِ شکستن ها و زمین خوردن ها
سرت را بالا بگیر
نفسی عمیق بکش و خودت را برای روزهای بهتر آماده کن که بعد از هر رعد و برق، بارانی ست
و پشتِ هر ابری؛ آفتابی...💫

#کوردی
#دلنوشته_های_ناب_گل_یاس
#بانوی_احساس
#عاشقانه_های_یاس
#ویسگون
دیدگاه ها (۰)

نشسته ام کنارِ پنجرهو باد ملایمی می وزد …درخت ، می خرامَد از...

یوسفِ من تویی و من آن زنِ مصری که زِ شوقِلحظه ی دیدنت انگشت ...

بهم گفت تو که انقدر تو عشق و عاشقیخوب مشاوره میدی ، خودت تا ...

چـای دم کـن ، خستـه‌‌ام از تلـخیِ نسـکافه‌‌هاچـای با عطـرِ ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط