رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۷۴

ارسلان، چرا وقتی دوست دارم طلاقت بدم

دیانا، اگه دوستم داشتی اون جوری صحبت نمیکردی

ارسلان، من که چیزی نگفتم

دیانا، نگفتی یا خدا فردا تو زندگی با من میخوای چطوری باشی

ارسلان، بیا بریم خونه اینجا سرده

دیانا، شما سردته بفرمایید تو ماشین تون بشینید

ارسلان، شروع شد

دیانا، روم و کردم اون ور

ارسلان، از پشت بهش چسبیدم تورو دادم کنار و بوسی رو گونش زدم باز بهونه گیر شدی

دیانا، آره

ارسلان، خنده ای کردم و گفتم تو عروسی حسودیت شده به کسی

دیانا، نخیرم

ارسلان، پس بهون ات چیه

دیانا، اینکه تو باهام خوب رفتار نمیکنی

ارسلان، پس با خانم باید با قربون صدقه حرف زد درسته

دیانا، آره

ارسلان، چشم حالا بریم یکم دور بزنیم بریم خونه
دیدگاه ها (۲۲)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۷۵دیانا، بریم پاشدم رفتم سمت ماشین ا...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۷۶دیانا، بهش لبخند زدم من برم قشنگ ص...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۷۳ارسلان، اونجوری که در و بست ترسیدم...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۷۳دیانا، تو دلم گفتم آنقدر تو خیابون...

رمان بغلی من پارت ۶۷ارسلان: توی ماشین نشستیم که از سرد بودن ...

سناریو: (وقتی که....)معلم: بله...و از این به بعد من معلم ریا...

فیک عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط