یکیدوروزدیگرازپگاهچوچشمبازمیکنی

#یکی_دو_روز_دیگر_از_پگاه_چو_چشم_باز_می_کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پرنگار می شود
زمین شکاف می خورد
به دشت سبزه می زند
هر آنچه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود
به تاج کوه
ز گرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها پر از سرود چشمه سار می شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود
درین بهار… آه
چه یادها
چه حرف های ناتمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می شود
نگار من
امید نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چگونه از گلی
خزان باغ ما بهار می شود...
دیدگاه ها (۰)

#باد‌پاییز‌وزید‌و‌دل‌ما‌عاشق‌شد‌عاشق‌برگ‌خزان‌و‌این‌همه‌زیبا...

#ما‌رگِ‌جان‌را‌به‌آن‌زلفِ‌پریشان‌بسته‌ایم...

#من_این_کوشش_که_در_تسخیر_آن_خود_کام_می‌کردماگر وحشی غزالی بو...

#زلال_برکه_ای_و_شب_نشین_مهتابیبه ما که نقطه ی کوریم خوب می ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط