یاریبهدستکنکهبهامیدراحتش

یاری‌به‌دست‌کن،که‌به‌امید‌راحتش
واجب‌کند‌که‌صبر‌کنی‌،بر‌جَراحتش
ما‌را‌که‌ره‌دهد‌،به‌سراپرده‌ی‌وصال
ای‌باد‌صبحدم‌،خبری‌ده‌زِ‌ساحتش
بارانِ‌چون‌ستاره‌ام،از‌دیدگان‌بریخت
رویی‌که‌صبح‌خیره‌شود‌،در‌صباحتش
هر‌گه‌که‌گویم‌این‌دلِ‌ریشم،درست‌شد
بر‌وی‌پراکند،نمکی‌از‌ملاحتش‌
هرچ‌آن‌قبیح‌تربکند‌،یارِدوست‌روی
داند‌که‌چشمِ‌دوست،نبیند‌قباحتش
بیچاره‌ای‌که‌صورت‌ِرویت‌،خیال‌بست
بی‌دیدنت‌خیال‌مبند،استراحتش
با‌چشمِ‌نیم‌خوابِ‌تو،خشم‌آیدم‌همی
از‌چشم‌های‌نرگس‌و‌چندان،وقاحتش
رفتارِ‌شاهد‌و‌لب‌ِخندان‌و‌رویِ‌خوب
چون‌آدمی‌طمع‌نکند‌،در‌سماحتش
سعدی‌که‌داد‌وصف‌همه‌نیکوان،به‌داد
عاجز‌بماند‌در‌تو‌،زبان‌فصاحتش
دیدگاه ها (۰)

ماهرنگ تفسیر مس بودمثل اندوه تفهیم بالا می‌آمدسروشیهه‌ی بارز...

آسمان پر شد از خال پروانه‌های تماشاعکس گنجشک افتاد در آب‌های...

دهلیزی لاینقطعدر میان دو دیوارو خلوتیکه به سنگینیچون پیری عص...

~~~ای کلمات نوشته شده در قلب درختان مرده! ای مردگان آینده زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط