تنهایم، تنهایِ تنها و لحظات همه تلخ اند و رنجور
تو رفتی و نبودی و ندیدی چگونه گذشت 
تو نبودی وآسمان آوار شد برمن
نبودی و دیوارهای اتاق ،گلوگایم را فِشُردند
نبودی و باز جهان نفس ڪم آورد
نبودی و من باخاطراتت سوختم
نبودی و باز چشمانم گریست
نبودی و باز دستانم سرد شد
تو نیستی و من به کودکی بی تاب و گریان  مُبدَل شده ام
ڪاش زبانم توانِ گویای کلامم بود
ڪاش لحظه‌یِ تلخِ رفتنت توانی در من جان میگرفت
ڪاش در چشمانم می یافتی تَقلایِ کودکانه ام
ڪاش میدانستی با رفتنت خواهد مُرد این کودکِ نوپا
به راستی ڪه چه مردم آزارند انسانها
نبودی و مردم زخمهایم را نشانه گرفتند
و نمک را بر زخمهایم مرحم ساختند
چه دشوار است انتهایِ ناامیدی
ڪاش چون همیشه دِژی محڪم برایِ این تَن بودی
تو نیستی ڪه بدانی
تو نبودی ڪه ببینی چگونه جانم را گرفتند و روحم را سَلاخی ڪرده است طعنه هایِ اَغیار
به راستی ڪه،، زندگی سخت کودک آزار است
زندگی بی تو، چه تلخ و دشوار است
زندگی بی تو نقطه‌یِ پایان است
زندگی گره خورده به عشقی جان‌ڪاه است
زندگی نبودن و خواستن است
زندگی بدونِ تو نخواهد گشت زندگانی
و من بازهم،  تُرا می‌خواهم

توئی آن آسمان صاف و روشن
من این کنج قفس، مرغی اسیرم

گر ای آسمان ، خواهم که یکروز
از این زندان خامُش پر بگیرم

به چشم کودکِ گریان چه گویم
ز من بگذر، که من مرغی اسیرم...🦋🦋


سن خوش اُول اما رسمی بو دییر ایستماغن😔


#saharshehim💖




‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۰)

غَمِ دنیا همه یک سو، غمِ من در یک سوآنچنانم که غم از دیدن من...

همچو مهتاب به بام آی و نگر در شبِ هجر         کـه بـه جز نقش...

سایه‌ات گر نرسد بر سر من، می‌میرمماه، گر گم‌ شوی از منظر من ...

غمگین تر از تنهاییِ شب های دلگیرممن در جوانی از هجوم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط