میخواهم با تو غریبه باشم.
درست شنیدی ، میخواهم با تو غریبه باشم.
ولی نه آنقدر که موزیکی از جنسِ سلیقه‌ام با تو آشنا نباشد.
ولی نه آنقدر که همان کوچه‌یِ تنگ و باریک مرا به یاد بوسه‌مان نیندازد.
ولی نه آنقدر که چشمانم را از یاد ببری.
ولی نه آنقدر که اگر عکسم را دیدی تظاهر کنی که مرا نمیشناسی ، گویی که از اول نیز مرا ندیده بودی.
آری عزیزِ قلبم ، من میخواهم با تو غریبه باشم ،
ولی نه آنقدر که مرا نشناسی.
دیدگاه ها (۰)

" من رو ببوس... انگار طعم بوسه‌هایی که سرشار از نفرتن رو بیش...

دو غريبه بودند، از نگاهايشان ميتوانستم بفهمم صدها ساله هم دي...

آری ؛ او، عطرِ تلخ و سینه سوز قهوه، آشیانه ی امن و سرپناهِ ب...

آغوشش؟! کدام آغوش؟! کدام شب و کدام افسر؟! آغوشی که دیگر نمی‌...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁷

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط