خودمگفتمتوباتمامزنهافرقداری

#خودم_گفتم_تو_با_تمام_زن‌ها_فرق_داری
خودم گفتم
گل های پیراهنت هیچ وقت پژمرده نمی شوند
اما تو هیچ وقت نفهمیدی
عشق برای من چه رنگی‌ست
روبه رویت بارها از باران های
مانده در گلویم گفتم
از خیال قبل از آمدنت
که این همه شعر را
در پاکت دلم گذاشت

صحبت گلایه نیست عزیزکم
اما فکر می کردم تنها کسی هستم
که قلبش اندازه ی مشت توست
بارها این قلب شکست و اندازه اش را نفهمیدی
امروز چیزی نمانده بود برای همیشه
قهر کند و بایستد

این شعر را ننوشتم که دلت را بسوزانم
دلم کمی هوای گریه ی بی دلیل کرده بود
تو به خودت نگیر
قلب من انداره ی مشت توست
شکست هم فدای سرت...🌈
دیدگاه ها (۲)

#تا_آن_هنگام_که_فصل_آخر_در_کتاب_زندگی_انسانی_نوشته_نشدههر صف...

#من_از_اندوه_گلی_سرخ_خبر_آوردمکه زمین در پی تکرار حقیقتنفس ب...

#به_من_گفتی_که_دنیا_گرچه_شب_تیره_ست_و_تاریکدمی بنگر که نور گ...

https://rubika.ir/Hpairo6

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

yek tarafe part : 6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط