رمان ملک قلبم

رمان ملک قلبم

پارت ۱۰۱

... چند ساعت بعد ...

دیانا، بیدار شدم رفتم تو آشپزخونه ماهیتابه رو گذاشتم رو گاز روغن ریختم پیاز و هم ریختم گذشتم سرخ بشه میخواستم ماکارانی درست کنم که یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم بفرمایید

ناشناس، سلام دیانا خوبی

دیانا، شما

ناشناس، دیانا منو یادت رفته داداشتم دانیال

دیانا، خوبی دانیال الهی قربونت برم

دانیال، خدا نکنه خوبی خودت چیکارا میکنی شوهر کردی

دیانا، هیچی راستش

دانیال، راستش چی

دیانا، ار

دانیال، اوو ابجی خانم مارو دعوت نگرفتی

دیانا، شما که اصلا
غیبتون شد

دانیال، دیگه موندگار شدم

دیانا، آها به سلامتی داشتم حرف میزم که دستی دور کمرم حلقه شد به غیر از ارسلان کی میتونه باشه

ارسلان، چونمو گذاشتم رو شونش آروم گفتم کیه

دیانا، منم آروم گفتم دانیال داداشم

دانیال، حالا اشم این آقا دوماد کیه

ارسلان، سلام ارسلان هستم

دانیال، خوشبختم

دیانا، گوشی بگیر حرف بزن من برم غذا رو آماده کنم

ارسلان، خوبی شما

دانیال، خیلی ممنون چیکار کردی با این ابجی ما این دل بستن بلد نبود

ارسلان، سرمو چرخوندم سمت آشپزخونه دیانا داشت نگام میکرد تا برگشتم نگاهش و دزدید مثلا من ندیدم گفتم دیگه دل بسته به من شد

دانیال، اوو مبارک باشه
دیدگاه ها (۰)

رمان ملک قلبم پارت ۱۰۲ارسلان، مرسی دانیال،من د ...ارغوان، گر...

رمان ملک قلبم پارت ۱۰۳ارسلان، دیانا دیانا، جان ارسلان، گشنمه...

تو پست قبلی اسن عکس بود ویدیوش

🥲🥲🥲😭😭🥺💔❤️‍🩹

رمان بغلی من پارت های ۸۹و۹۰و۹۱دیانا: دیگه از بیدار موندن ها ...

رمان بغلی من پارت ۲۸دیانا: گوشیم زنگ خورد یاشار بود جواب داد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط