عاشقانه های شبنم

یک زمانی بود اگر آسمان از دلتنگی هایش برایمان سخن نمیگفت خیلی غمگین می شدیم یادش بخیر دم غروب که میشد دعا میکردیم فردا باز خورشید خانوم را ببینیم
آن وقتها اگر کسی دلش می گرفت شب هنگام یواشکی می رفت کنار چشمه وبا او درد دل میکرد وقتی بر میگشت خیلی می خندید فهمیده بودیم که چشمه سنگ صبوری برای او بوده است اون وقتهااگر جواب سلام کسی را بلند ادا نمیکردیم تا شب خودمان را تنبیه میکردیم همیشه گل برگهای قشنگش را بدرقه باد میکرد وقتی سر کلاس باران حاضر میشدیم معلم تنهاییمان برایمان از عشق سخن میگفت از نجابت شقایق صحبت میکرد آخر وقت هم که میشد اسم کسانی را که دیروز گناه نکرده بودند می خواند آخ که چقدر دلمان می خواست اسم مارا هم بخواند دیروز خلاصه شده بود در عشق ومحبت وفا ودوستی امروز ولی امروز هوای کوچک شهرها پر شده از دود تیرگی خیلی باور نکردنی است حتی گنجشکها هم برای صحبت کردن شرایط عجیبی دارند دیگر از آن بوی یکرنگی چیزی شنیده نمی شود امروز گل های شاد را کم می یابی امروز فکرها پول است امروز قلبها سنگ شده اند امروز قیافه مردم فریاد میزند از بی رمقی بین خودمان بماند ولی امروز وفا کلمه ای است که در حق آن ظلم شده است عشق نا معلوم‌زندگی بیهوده هست امروز خلاصه شده است در بی رحمی ، بی وفایی ،بی مهری ولی امروز امروز است
فردا آبی فردا سفیدتر از رویاست کمی گوش دهید بوی فردا می آید بوی خوشبختی به احتمال زیاد فردا من خوشحالم 😔
دیدگاه ها (۰)

روانشناسی رابطه

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۷ / صفحه پنجم :ذوق و شوق تمام وجودم ...

تکپارتی متیو

yek tarafe part : 9

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط