آلبر کامو در افسانه سیزیف جمله‌ی وحشتناکی دارد که می‌گوید: شکاف عمیقی وجود دارد بین آرزوهای انسان و تلاش‌هایی که برای رسیدن به آن آرزوها انجام می‌دهد.
انسان، دست خودش نیست. رویا می‌پرورد و لزوما هرچقدر خودش را به آب و آتش بزند به تمامیت رویاهایش نمی‌رسد.
در آن شکاف، در آن شکاف که لزوما با تلاش آدمی پر نمی‌شود… در آن شکاف که رویاهایی دست نخورده و نرسیده و کال باقی می‌مانند به زعم من، تمامی دردها و ملال‌های یک انسان نهفته است. شکافی که مملو از نرسیدن‌ها و شکست‌ها و خیرگی‌های انسان به آرزوهای ممتد و مدامش هستند.
و روزی می‌رسد که انسان می‌پذیرد، بعضی از آرزوها قرار است در شکوه یک رویا باقی بماند. نه برای آنکه انسان از تلاش دست کشیده. نه … بعضی از آرزوها باید آرزو بمانند. و انسان تنها خودش می‌داند که چرا دست از خیرگی به آن بر نمی‌دارد.
.
سکانسی از فیلم چشم اندازی در مه، شاهکاری از تئو آنگلوپولوس.
دیدگاه ها (۸)

دلت را خانه ما كن ، مصفا كردنش با من . به ما درد دل افشا كن ...

خودمنشسته ام دو سه روزیست درعزای خودمامان اشک بریده زِ گریه ...

یک نفر دارد مرا هر دَم هوایی می کندعاشقم کرده ولی بی اعتنایی...

امشب از آسمان ديده ی توروي شعرم ستاره مي بارددر سكوت سپيد كا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط