و آخرش دید چه شد

و آخـرش دیـدۍ چه شد؟!
خودمـان ماندیمـ و خودمـان..!
آخرش مـا....
جنگیدیمـ و بازۍ یڪ طرفـه را باختیمـ...!
باختیمـ به،خوب بودنمـان...
به دلۍ ڪ هر چه ڪردیمـ،به راه مـان نیامد...
.
چقـدر این روزهـا،
آدمـ هایۍ را میبینمـ،مثل خودمـ،
ڪ،عجیب خستـه ان...
مثـل ڪوه ڪندن فرهـاد،دنیـا را زیر و رو ڪرده انـد...
وهـر چه عشق بوده است را،خرج ڪرده اند...
امـابه زانو درآمده احساسشان...
چقدر این روزهـا،
از دست همـ ڪ میبرند،لال میشوند و
پناه میبرنـد به خاطراتۍ ڪ هنوز بوۍ یار میدهد...
چقـدر،
عڪس ها،سند دلتنگۍ هـاۍ ڪسۍ را زده انـد به نامشان و تا جان نگیرند پاڪ نمیشونـد..!
اخرش به ناچار،شب خرید غمـ،هـایمان را
و اشڪ هایمـان خو گرفتنـد با لب هایمـان....
خو گرفتند به دِرازاۍ دقیقه هـاۍ ساعت نفرین شده مـان...
آخرش را دیدۍ؟!
تنهایۍ را دو دستی چسبیدیمـ و به هیـچ انسانۍ حتۍ متفاوت نفروختیمَش...
عادت ڪردیمـ،به نبودن و بی رحمیشان امـا
منتظر یڪ تلنگر،براۍ آوار بغضمـان بودیمـ..!
همه چیز را دیدیمـ ولۍ به رو نیاوردیمـ،
دیدیمـ...
نفر بعدیتـان را...
لبخندتـان را...
خوشبختۍ را...
خودمـان‌را....
خیابان مه گرفته اۍ را...
آخرش را...
و......
ڪاش بعضۍ چیز هـاۍ این دنیا،دوتایۍ بود...
مثل چشیدن عذاب پایان یک رابطه‌ به مدت طـولانۍ...!
یا...
مُردنمـان در همان لحظه هـا ڪ،نامش عشق بود...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

آدینه یعنی آغاز فرصت شادیلبخندوامیدآدینه یعنی تابخواهیزندگان...

آدمـ هاۍِ امروز ، دفتر خاطـرات ندارنـد...درد دل هـا ، مجازۍ ...

دوبـاره مۍنویسمـ...مۍ نویسمـ، از تنهاییمـ... و سڪوت پر از حر...

دردا و دریغـا ڪ در این بـازۍ خونین...بازیچه‌ۍ ایـامـ، دلِ آد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط