از جلوی خونه ما دارن میرن که همسایه ما گفت ببینی گوسفند

#از جلوی خونه ما دارن میرن که همسایه ما گفت ببینی گوسفند کیه این موقع و تو این بارون زده بیرون که من بهش گفتم گوسفند رو ول کن بیا بریم تو تا شک نکردن.

رفتیم تو و کل خونه رو گشتیم اما هیچ اثری از اون زن و مرد ندیدیم. من که زبونم بند اومده بود بزور به همسایه گفتم بخداااااا اینجا بودن، که پرید وسط حرفم و گفت آره تو درست میگی و من باید میفهمیدم اون دوتا گوسفند همونا بودن که داشتن میرفتن از تو خونه تو. وقتی شوهرم اومد داستان رو برای اون تعریف کردم که گفت خدا رو شکر که اتفاقی برات نیفتاد.☠
دیدگاه ها (۰)

سلام زهرام 15 #ترسناک خاطره ترسناک بابام ک بچه ک بود تو روست...

#ارسالیسلام من N هستم و میخوام یه داستان ترسناک رو براتون تع...

#داستان_ترسناک #ارسالییک بنده خدام😁سلام ممنون میخونی با چشای...

#تعوری_ترسناک

ویو ات :در که باز کردم یه مرد جذابند بلند بود وای تتوهاش وای...

فرار من

#𝑳𝑶𝑽𝑬_𝑴𝒀_𝑻𝑬𝑨𝑪𝑯𝑬𝑹 𝑷𝒂𝒓𝒕 ¹⁹+اوهوم.. *هی نقش بازی نکن میدونم حال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط