بالاخره بعد از کلی جون کندن خوابم برد هیچ خوابی ندیدم ول

بالاخره بعد از کلی جون کندن خوابم برد. هیچ خوابی ندیدم ولی صدای جیغ زدن مامانم تو گوشم می پیچید. ساعت نزدیک سه‌ شب بود که با وحشت از خواب پریدم. نزدیک پنج دقیقه بدون حرکت به در اتاق خیره شدم! ولی هنوز صدای جیغ مامانم از اتاقش میومد. خیییلی ترسیده بودم تا حدی که بدون اراده می لرزیدم. یهو مامانم اومد در اتاقمو گفت: چت شده؟ چرا هنوز بیداری؟ ولی من هیچی نگفتم! درواقع نمیتونستم چیزی بگم. مامانم بدون اینکه چیزی بگه از در اتاق دور شد و به طرف اتاقش حرکت کرد. منم تو همون حالتی ک دراز کشیده بودم، دوباره خوابم برد. فرداش از مامانم پرسیدم دیشب چرا جیغ می کشید؟ اما اون گفت یادش نمیاد. حتی گفت ک دیشب در اتاقمم نیومده.
دیدگاه ها (۱)

#پارت1سلام دختر بلوچ21ساله ازخراسان هستممن کل زندگیم تجربه ه...

#پارت_2ماه هاازون اتفاق وحشتناک گذشت یک شب توحالت خوابو بیدا...

داستان ترسناک#پمپاژ_خون #پات1اسمم سحرهعلاقه زیادی به کارای...

-⚰گورستان گریفریارز اسکاتلند-🔍 با وجود صدای شبانه ی ارواح که...

رمان-عشق-پاک-منپارت2همگی از تاکسی پیاده شدیم مامان در آیفون ...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۸

#سنگدل part 26با صدای خدمتکار ها از خواب بیدار شد اطرافش را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط