پدرم قول های زیادی به مادرم می داد که هیچ کدام محقق نشد

پدرم، قول های زیادی به مادرم می داد که هیچ کدام محقق نشد ...
پولدار می شویم ،
خانه ی بزرگ‌ می خریم ...
شما به همه ی آرزوهایت میرسی و تمام سختی ها را فراموش میکنی ...
گاهی از شکایت‌های زیاد مادرم ،
سرخورده می شدیم و از پدرم فاصله میگرفتیم ...
گاهی وقتی گذر عمر را ،
چروک شده بر دستان مادر می دیدیم ،
حالمان از زمین و زمان و هرچه آرزوست به هم میخورد ...
چون هیچ چیز برای ما مادر نمیشد ... هیچ‌چیز ...

بزرگتر که شدیم بیشتر قدر پدر را دانستیم ...
چون در مشکلات پیچیده تری کمک ما بود ...
او برای اینکه ما از شکست بدانیم ،
در طی سالهای زیاد و به تنهایی ،
شکست های بزرگی را متحمل شده بود ...
آرام بود و هربار که احساس میکرد او را درک می کنیم ،
اشک می ریخت و ما متوجه شدیم پدر ما ، آن هیولای سنگ دلی که ما برای خودمان ساخته بودیم نبود ...

مادرم اما امروز با تمام سختی هایی که کشیده، حاضر نیست با کسی جز پدرم زندگی کند.
او همیشه می گوید صد بار به عقب برگردد باز پدرم را انتخاب میکند چون او را بیشتر از هرچیز دوست دارد.
فکر میکنم او با تمام آرزوهای ناتمامش عاشق سرنوشت پدرم است.
هرچند که گاهی مثل یک دختر بچه زودباور، تمام وعده های او را باور کرده باشد.
حال اگر به قلب آینه ای اش نگاه کنی تنها چهره ی پدرم را منعکس میکند.
شخصی که از نظرش همیشه سعی کرده با وعده و وعید او را کنار خود حفظ کند... اصلا برای همین مادرم انتخابش را به هزار سختی نمیفروشد. چون از نظر او تلاش برای حفظ کردن،
بالاتر از هر آرزوست...
و دوست داشتن است.♥️♥️♥️

#امیرعلی_ق
دیدگاه ها (۴)

اما عزیز من ...برایت آرزو می‌کنم که هر وقت غمگین شدی ،شانه ...

و حالا تو غریبه ای هستی ,که همه ی رازهامو میدونه ...

من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشددعای یک لب مستم که مستجاب ن...

تو آسمان آبی آرام و روشنیمن چون کبوتری که پرم در هوای تویک ش...

معرفی فیک (دور اما آشنا )

رویای ابی پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط