بی من خوشی وگرنه از آن تو میشدم

بی من خوشی، وگرنه از آن تو می‌شدم
جان می‌سپردم آخر و جان تو می‌شدم

گفتم که مُردم از غم و گفتی به حرف نیست!
ای کاش من حریف زبان تو می‌شدم

معشوق روزگار غزل‌های ناب! کاش
هم‌عصر شاعران زمان تو می‌شدم

ای عمر چندروزه‌ی دنیا! بدون عشق
تا کی اسیر سود و زیان تو می‌شدم؟

پا بر سرم گذاشتی اکنون که آمدی
ای مرگ داشتم نگران تو می‌شدم...
دیدگاه ها (۰)

بعضی وقتها حالتـ وصفــ شدنی نیستـ بعضی وقتـ ها حس می کنی با...

حال خوبی دارممینشینم لبِ دیوار خیالهی سرک میکشم از دور تو را...

سال 1403 داری میری؟؟بـــــــــــرو... اما حرفامو بشنــــــــ...

ترس من از چست؟از٬ تاریکی شبهای آکنده به درد؟یا که از روزان ب...

مریم یوسفی نصیری نژاد

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط