کجایی جان جهان بیا

کجایی جانِ جهان ؟ بیا ...

بیا زیر همین باران که فقط در اتاق من می بارد برقص ‌‌...

دستهایت را باز کن ، چشمهایت را ببند ، لبخند لعنتی مرگبارت را رها کن روی لبان خشک صورتی ، برقص ...

به ریتم شب گوش کن و برقص ...

حرف نزن ، دلبری نکن ، اسم کوچکم را صدا نکن ، مرا نکش ، لذت تماشا را از من دریغ نکن ، برقص ...

تندتر برقص . بپیچ دور تن هوا ، نفس خدا را بند بیاور ...

موهایت را پریشان کن ، بچرخان در هوا ، تازیانه بکش به تن روزگار ، کبودش کن که کبودمان کرد ...

پا بکوب ، پا بکوب مادیانِ سرکش ...

به زنانه ترین جادوی تنت ، مستم کن ، چنان مست که یادم برود عمریست بی باده و شراب به اندوه سرخوشیم ...

پا بکوب و زمین را لگدمال کن ، زمینی را که هیچ وقت ما راندگان بهشت را به رسمیت نشناخت ...

برقص . انحناهای تنت را به رخ زمان بکش . پیچ و تاب اندامت را حلقه ی دار غرورم کن ...

مرا بمیران ، ویرانم کن ، کاری ندارم در این دیار ، مرا به خودت بکوچان ...

برقص . گوش کن به نعره وحشیان شهر که بر جنازه غریب ما مستانه نماز می خوانند ...

برقص . سکه دین فروشان را از اعتبار بینداز ، پیامبر سرمست دیوانگان شو ، رقصان و خندان از حرای خودت بیرون بیا ، اذان عشق بگو و شهر را به نماز جنون دعوت کن ، که شرط ایمان ، دیوانگیست ...
دیدگاه ها (۱۲)

گفتم ، این زن شعر عجیبی بود ، حق بده دل ببندم ... گفت بود ...

یعنی میخوام بگم نمردیم از نبودنت ...هنو راه میریم .هدفون می...

شهامت باور کردن رخ دادن پایان ... رد شدن از هراس و نقطه گذاش...

گرگ و میش بود هوا ، نه گرگ گرگ نه میش میش دقیقا شکل روزگار م...

# رز _ سیاه PART _ 43 تهیانگ: جلوش نشستم دستمو برم سمت صورتش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط