نام فیک: عشق مخفی
Part: 52
ویو جیمین*
حدود سه ساعت میشد که ات داخل اتاق زایمان بود خیلی نگران بودم هی حرفای دکتر توی مغزم تکرار میشد*
جی. اگر زنده نمونه چی؟ *توی مغزم
جی. اگر زنده بمونه ولی ی اتفاقی براش بیافته چی؟ *توی مغزم
......
توی این فکرا بودم که پرستار صدام زد*
پ. همراه خانم پارک ات
نگاش کردم و از روی صندلی پاشدم و رفتم سمتش*
جی. منم چیشده؟ *نگران
پ. بچتون بدنیا اومد سالم *لبخند
جی. مادر چی؟ *نگران
پ. مادر...بیهوشه زیاد حالش خوب نیست احتمال زنده موندنش خیلی کمه*ناراحت و رفت*
انگار ی سطل اب یخ ریختن روم. تکیه دادم به دیوار و به ی جا زل زدم*
بعد از نیم ساعت پرستار صدا کرد که برم پیش بچه و مادر..*
وارد اتاق شدم بچه توی گهواره بود کنار تخت ات رفتم اول سمت ات. رنگش پریده بود لباش خشک شده بودن دستمو گذاشتم روی دستش که بدنش یخ بود. قطره ی اشکم ریخت روی دستش*
جی. ببخشید که دیر اومد*ناراحت
با صدای گریه کردن بچه به خودم اومدم. نگاش کردم دستو پا میزد و گریه میکرد*
رفتم سمتش و بغلش کردم اروم میزدم به پشتش که بعد از چند دقیقه اروم شد و خوابید*
اروم و با احتیاط گذاشتمش توی گهواره و رفتم روی صندلی کناره تخت ات نشستم. دکتر گفته بود اگر تا فردا بهوش اومد که اومد اگر نیومد دیگه بهوش نمیاد. با بغض نگاش کردم*
....
(فردا)
خوابم برده بود که با نوازش کردن موهام به دست یکی از خواب بیدار شدم...
لایک: ۴۰
کامنت: ۴۴
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
Part: 52
ویو جیمین*
حدود سه ساعت میشد که ات داخل اتاق زایمان بود خیلی نگران بودم هی حرفای دکتر توی مغزم تکرار میشد*
جی. اگر زنده نمونه چی؟ *توی مغزم
جی. اگر زنده بمونه ولی ی اتفاقی براش بیافته چی؟ *توی مغزم
......
توی این فکرا بودم که پرستار صدام زد*
پ. همراه خانم پارک ات
نگاش کردم و از روی صندلی پاشدم و رفتم سمتش*
جی. منم چیشده؟ *نگران
پ. بچتون بدنیا اومد سالم *لبخند
جی. مادر چی؟ *نگران
پ. مادر...بیهوشه زیاد حالش خوب نیست احتمال زنده موندنش خیلی کمه*ناراحت و رفت*
انگار ی سطل اب یخ ریختن روم. تکیه دادم به دیوار و به ی جا زل زدم*
بعد از نیم ساعت پرستار صدا کرد که برم پیش بچه و مادر..*
وارد اتاق شدم بچه توی گهواره بود کنار تخت ات رفتم اول سمت ات. رنگش پریده بود لباش خشک شده بودن دستمو گذاشتم روی دستش که بدنش یخ بود. قطره ی اشکم ریخت روی دستش*
جی. ببخشید که دیر اومد*ناراحت
با صدای گریه کردن بچه به خودم اومدم. نگاش کردم دستو پا میزد و گریه میکرد*
رفتم سمتش و بغلش کردم اروم میزدم به پشتش که بعد از چند دقیقه اروم شد و خوابید*
اروم و با احتیاط گذاشتمش توی گهواره و رفتم روی صندلی کناره تخت ات نشستم. دکتر گفته بود اگر تا فردا بهوش اومد که اومد اگر نیومد دیگه بهوش نمیاد. با بغض نگاش کردم*
....
(فردا)
خوابم برده بود که با نوازش کردن موهام به دست یکی از خواب بیدار شدم...
لایک: ۴۰
کامنت: ۴۴
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۶۲۹
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط