رمان مدرسه رویایی من
p¹⁵
منتظر شدم کوک رفت نشستم روی نیمکت پارک جلوی عمارت بود... توی فکر و خیال بودم که صدای شکستن شیشه اومد برگشتم پنجره عمارت ما بود که ی پسر جوون از عمارت زد بیرون...
آجوما : صب کن پد سگگکگگ...داد
آت : اجوماچی شده...بدو بدو
آجوما : دزد بود داشتم میرفتم آب بخورم که از اتاق شما اومد بیرون...نفس نفس
آت : اشکال نداره بریم تو
آجوما : بفرما دخترم
آت : ممنون.. وارد شدم و برگشتم توی اتاقم و همه چیزم رو چک کردم همه چیز سر جاش بود.... یه دست لباس برداشتم و رفتم سمت حموم عوض کردم چراغ اتاق خواب رو خاموش کردم که یه نور قرمز دیدم... چراغ روشن کردم و آروم آروم رفتم سمت نور برش داشتم..چی چی؟!
منتظر شدم کوک رفت نشستم روی نیمکت پارک جلوی عمارت بود... توی فکر و خیال بودم که صدای شکستن شیشه اومد برگشتم پنجره عمارت ما بود که ی پسر جوون از عمارت زد بیرون...
آجوما : صب کن پد سگگکگگ...داد
آت : اجوماچی شده...بدو بدو
آجوما : دزد بود داشتم میرفتم آب بخورم که از اتاق شما اومد بیرون...نفس نفس
آت : اشکال نداره بریم تو
آجوما : بفرما دخترم
آت : ممنون.. وارد شدم و برگشتم توی اتاقم و همه چیزم رو چک کردم همه چیز سر جاش بود.... یه دست لباس برداشتم و رفتم سمت حموم عوض کردم چراغ اتاق خواب رو خاموش کردم که یه نور قرمز دیدم... چراغ روشن کردم و آروم آروم رفتم سمت نور برش داشتم..چی چی؟!
- ۸.۵k
- ۲۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط