چند پارتی عمارت-ارباب-جئون
p¹
ویو آت
سلام من آت هستم ¹⁹ سالمه و توی ی عمارت زندگی میکنم یعنی کار میکنم...رئیسمون رفته بود انریکه امروز قراره برگرده...
آجوما : آت زود باش بیا میز هارو حاضر کن..
ات : اومدم اجوماااا...بدو بدو رفتم سمت آجوما و میز هارو چیدم و همینجوری داشتم کار میکردم ...
آجوما : بدوئید تو اتاقتون ارباب اومددد
ات : دستمال رو گذاشتم توی کشو بدو بدو رفتم که پاک لیز خوردم و افتادم ی مرد جلوم بود بوی طر تلخش ریه هام رو پر کرد سرفه ی کوچیکی سر دادم و سرمو بلند کردم ...ج..جونگکوک؟!..
ویو آت
سلام من آت هستم ¹⁹ سالمه و توی ی عمارت زندگی میکنم یعنی کار میکنم...رئیسمون رفته بود انریکه امروز قراره برگرده...
آجوما : آت زود باش بیا میز هارو حاضر کن..
ات : اومدم اجوماااا...بدو بدو رفتم سمت آجوما و میز هارو چیدم و همینجوری داشتم کار میکردم ...
آجوما : بدوئید تو اتاقتون ارباب اومددد
ات : دستمال رو گذاشتم توی کشو بدو بدو رفتم که پاک لیز خوردم و افتادم ی مرد جلوم بود بوی طر تلخش ریه هام رو پر کرد سرفه ی کوچیکی سر دادم و سرمو بلند کردم ...ج..جونگکوک؟!..
- ۶.۷k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط