پارت

پارت ۵
اومدی و ناهار و تو سفره گزاشتی
بعد ناهار
کوک گفت که من باید برم ججو
تا فردا صبح برمیگردم
به مامانت گفتی اگه کوک مشکلی نداره من باهاش برم خونمون فردا برمیگردم
کوک گفت من مشکلی ندارم اتفاقا بیا که تنها نباشم
مامانتم گفت که باشه برو
گوشیتو با شارژر برداشتی و با مامانت خداحافظی کردی و سوار ماشین شدین رفتین
طی راه:
به کوک گفتی وایسته
پیاده شدی و رفتی یه عالمه چیپس و پفک خریدی
تا وسط راه داشتین میخوردین که کوک گفت من اینجا یه کار دارم وایسا الان میام
پیاده شدی تا یه هوایی بخوری
بعد ۱۵دقیقه:
کوک: سوار شو بریم
ا. ت: باشه
گفتی چی شد عصبانی شدی؟
هیچی
ا. ت: من میدونم یه اتفاقی افتاده
کوک: پرونده رو نداد بهم
ا. ت: چقدر برات مهم بود؟
کوک: خیلی ولی مهم نیست
ا. ت: من میدونم برات مهم بود
رسیدین ججو
براش تختو مرتب کردی
صبح ساعت چند بیدار میشی؟
کوک: ۵ جلسه دارم ۴ رو نیم بیدار میشم
باشه من برات صبحونه درست میکنم
لازم نیست
تو بالاخره خونه ی ما مهمونی
مرسی 🎀
فردا برمیگردیم؟
اره
ساعته؟
۱۲
اوکیه 🎀🤣
دیدگاه ها (۰)

مرسی به خاطر حمایت های کمتون 💔🎀

عررررر این سکانس🤣🤣🥲🥹

نامجوناا🎀

مرسی از حمایت اون یه نفر 🎀💔

پارت ۷ بعد ۵ ساعت رسیدین خونه مامانبزرگت وسایلتو برداشتی و ا...

سناریو دازای پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط