مادرش الزایمر داشت

مادرش الزایمر داشت...


بهش گفت مادر یه بیماری داری،باید بخاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان...
مادر گفت:چه بیماریی؟
گفت :الزایمر...
گفت:چی هست...
گفت:"یعنی همه چیو فراموش میکنی..."
گفت انگار خودتم همین بیماریو داری...
گفت: چطور؟
گفت:انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم،چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی،قامت خم کردم تا قد راست کنی..
پسر رفت توی فکر...
...
برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش...
گفت:برای چی؟
گفت:به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر گفت:
"من که چیزی یادم نمیاد...."

سلامتی همه مادرها..: اگر مادر تون لیاقت این دعا را داشت این دعا را پخش کن.
.
.
.
 ❤خدایا اگه مادرم گناه داشت او را ببخش ❤
❤و اگر غمگین دیدی قلب او را خوشحال کن.❤
❤واگر خوشحال دیدی خوشحالی او را تمام نکن ❤
❤و اگر او مریض است خدایا او را شفا ده.❤
❤و اگر او را مدیون دیدی دین او را پرداخت کن.❤
❤اگر او را مرده دیدی او را رحم کن❤
❤و او را وارد بهشت کن...❤
 
این را بخاطر چشم های عزیز مادرت منتشر
 کن...
دیدگاه ها (۳)

مـــن تکمیل شده ی رشتــه حــســـآبــدآریــــــمهی تویی که م...

هییی دنیااااانامردم اگه باصدای خنده هام نرقصونمت

:-):-)

ای کاش چراغ هیچ خونه ای امشب بیفروغ نباشه ...الهی هیچ خونه ا...

میخوام کاسه شعر بگم، کاسه شعربراتون سوال شده که چرا همش اپدی...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_269نگاهی به جونگکوک ان...

پارت : ۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط