از آش نخورده روزگار چنان دهانم سوخت

از آش نخورده روزگار چنان دهانم سوخت
که از ترس آب یخ را هم فوت می کنم !!!
دیدگاه ها (۴)

کوتاهی زمان را وقتی فهمیدم که در کنارت بودم و طولانی بودن آن...

کاش عکاس بودم و عکس میگرفتم آنجا که باد ایست...

یک بار فقط یک بار از کو چہ تو گذشتم....وحالا هر بار از انجا ...

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺧﻮﺑﯽ ؟ !ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴ...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

به صد ترس به صد لرزبه صد توق و خطر جاناتماشا می کنم حسنت بسی...

نام فیک:عشق مخفیPart: 12ویو ات*یچیزی ریخت روم یخ یخ بود از خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط