تو را قسم به عشقمان دگر مرا رها مکن

تو را قسم به عشقمان دگر مرا رها مکن
به عاشقانه ها قسم به دل ستم روا مکن

چه دلنشین و ساده شد برای تو سرودنم
بیا بخوان کلام من نخوانده مرحبا مکن

به قلب من،به این قلم چه حس تازه داده ای
فدای ناز شصت تو به عشقمان جفا مکن

ببار بر کویر دل که خسته ام از این عطش
مرو از آسمان دل ، امید من فنا مکن

به ساز خنده های تو نشسته ناز تازه ای
بخند و ناز خنده را به اخم خود عزا مکن

به گیسوان تار خود مرا ببر به قلب شب
وهیچ کس به غیر من به شام مبتلا مکن

چگونه سنگ می زنی تکبرانه بر دلم
بلور قلب خسته را به کبر خود فدا مکن

فدای لحن ناز تو بخوان ترانه ای ز من
فقط بخوان ندای خود کسی دگر صدا مکن

گمان مکن که دیگری شود رقیب عشق تو
برای عشق پاک من خیال نا به جا مکن

به لاله زار گونه ام نشسته قطره شبنمی
بیا و پاک کن دگر بساط غم به پا مکن
دیدگاه ها (۱)

چنان سرمست و شیدایم که پا از سر نمی دانمدل از دلبر نمی یابم ...

دو شاخه نرگست، ای یار دلبند چه خوش عطری درین ایوان پراکند اگ...

یادتان باشد که فکر کردن به گذشته ،مانند دویدن به دنبال باد ا...

دستم بگیر نازم بکش که عاشقم و دل شکسته ام از خود مران مرا که...

فراز مردانی

آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸و آن شه بی‌نشانه را جلوه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط