آمده‌ای که راز من بر همگان بیان کنی🌸
و آن شه بی‌نشانه را جلوه دهی نشان کنی💚
دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش🌸
گفتم می نمی‌خورم گفت مکن زیان کنی💚
گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم🌸
دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی💚
دید که ناز می‌کنم گفت بیا عجب کسی🌸
جان به تو روی آورد روی بدو گران کنی💚
با همگان پلاس و کم با چو منی پلاس هم🌸
خاصبک نهان منم راز ز من نهان کنی💚
گنج دل زمین منم سر چه نهی تو بر زمین🌸
قبله آسمان منم رو چه به آسمان کنی💚
سوی شهی نگر که او نور نظر دهد تو را🌸
ور به ستیزه سر کشی روز اجل چنان کنی💚
رنگ رخت که داد رو زرد شو از برای او🌸
چون ز پی سیاهه‌ای روی چو زعفران کنی💚
همچو خروس باش نر وقت شناس و پیش رو🌸
حیف بود خروس را ماده چو ماکیان کنی💚
کژ بنشین و راست گو راست بود سزا بود🌸
جان و روان تو منم سوی دگر روان کنی💚
گر به مثال اقرضوا قرض دهی قراضه‌ای🌸
نیم قراضه قلب را گنج کنی و کان کنی💚
ور دو سه روز چشم را بند کنی به‌اتّقوا🌸
چشمه چشم حس را بحر در عیان کنی💚
ور به نشان ما روی راست چو تیر ساعتی💚
قامت تیر چرخ را بر زه خود کمان کنی🌸
بهتر از این کرم بود جرم تو را گنه تو را💚
شرح کنم که پیش من بر چه نمط فغان کنی🌸
بس که نگنجد آن سخن کو بنبشت در دهان💚
گر همه ذره ذره را بازکشی دهان کنی🌸

#گل
#کنج‌خیال
دیدگاه ها (۰)

تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم 🌸وای بر من گر ازین قید کنی آز...

قصه‌ی روز و شبِ من سخنی مختصر است🌸روز در خواب خیالاتم و شب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط