دلگیرم از تقدیر و دستم بند جایی نیست لعنت به آغازی که

دلگیرم از تقدیر و دستم بندِ جایی نیست لعنت به آغـازی کـه آن را انتهایی نیست...!
میخواهم ” ذره ذره ” داشته باشمت
اما برای همیشه
همینقدر که سایه ات بر تنهایی ام باشد کافیست
”خورشید” نمی خواهم تو را پنهان میخواهم برای خودم
دیدگاه ها (۴)

همه ی آدمهایی که وقت دیدن یک آدم "خوشبخت" سرشان را پایین می ...

نیمی از دلم راعشق گرفتهنیم دیگرش را شعراما تو نه عشق را می‌ش...

آموخته امزندگی همیشه عالی و کامل نیست،اما همیشه همانی ستکه ت...

بی تو شبهای دراز انتظارم سخت شد باز هم خواب خوش شبها کنارم س...

وداع شوالیه تاریکباشد پا پس میکشمنه از ترس که از احترام به ژ...

⁨⁨⁨همیشه از خودم می‌پرسم: «تا کی این حس را خواهم داشت؟» اما ...

در ژرفای وجود هر انسانی گلادیاتوری خاموش است؛ نه در میدان خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط