رمان گرگینه ی من



سلام من پارک آت هستم و ²⁰ سالمه و ی دانشجوام...مثل همیشه ی ی دست لباس پوشیدم(میزارم)و موهامو شونه کردم و ی وری کردم هوا کمی سرد بود...ی جفت نیک بوت هم پوشیدم و کمی عطر زدم و ی کیف هم انداختم و از خونه زدم بیرون در رو قفل کردم و راه افتادم هواگرفته بود بارون آروم آروم می ریخت و نسیم ملایمی می وزید درست حال و هوای ماه اول بهر بود...طبق معمول رفتم کافی شاپ ...پسری که هرروز می اومد رو دیدم بهم لبخند زد منم ی لبخند کج و کوله ای بهش زدم و نشستم و سفارش دادم با گوشیم ور می رفتم که کسی روبه روم نشست سرم رو بالا گرفتم همون پسره بود...
ته : سلام:)
ات : عاا..سلام:)(موبیلش رو میزاره زمین)امم...کاری داشتی؟؛
ته : اومدم باهم قهوه بخوریم مزاحم که نیستم؟!
ات : ...
دیدگاه ها (۰)

رمان گرگینه ی من

رمان گرگینه ی من

رمان غریبه ی اشنا

رمان غریبه ی اشنا

نام فیک:عشق مخفیPart: 8ویو ات*چشامو مالوندم*ات. اه بازم مدرس...

نام فیک: عشق مخفیPart: 46ویو ات*شب شد و مهمونا اومدن*رنگ رو ...

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط